نتایح جستجو

به تو سلام میکنم کنارتو می نشینم ودر خلوت تو شهر بزرگ من بنا میشود اگر فریاد مرغ یا سایه علف ام در خلوت تو این حقیقت را باز می یابم

یکی بیاد مشاعره لفطن... یا رب زکمال لطف خاصم گردان واقف به حقایق خواصم گردان

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت عاقبت یکسان نباشد حال دوران غم مخور

من ان خاکستر سردم که در من شعله همه عصیان هاست من ان دریای ارامم که در من فریاد همه طوفانهاست من ان سرداب تاریکم که درمن اتش همه ایمانهاست

تو با که ای یار که ای درس وفا می دهیم خویش وفادار که ای!

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی... من درد مشترک عشقم مرا فریاد کن

چقدر مطالبوتن زیباست من واقعن لذت میبرم وخیلی خوشحالم که دوستانی به مانند شما دارم :gol: از دل غم ها دلیلی می یابم برای شاد زیستن نه با انکار بدیها, وسر زیر برف کردن! که اگر غیر از این باشد خیالباف خواهم بود نه مثبت اندیش:gol:

سلام دوست من شما دارید منو شرمنده می کنید واقعن از مطالبتون لذت بردم ;) همیشه شاد و سرزنده باشید:gol:

سلام دوستان من اینو تازه دیدم , دوستای خوبم هزار تا شم بامن انشالله خدا شفا ش میده :gol:

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و اتش به همه عالم زد

ممنون خیلی خیلی ممنون میدونی چن روز هست که این شعر همش میومد تو ذهنم ولی بعضی قسمتا رو فراموش کرده بودم اخه بارونو واقعن دوست دارم وهمیشه این شعر وزیر بارون میخونم بازم ممنون عزیزم:w30:

سلام ممنون از توضیحاتتون دوست عزیز

خدا جان کسی را نمیگیرد انسانها از زندگی خسته نمی شوند بیماریها بی دوا شفا می یابد اگر تو واقعن بخواهی دوست من حتمن واسش دعا میکنم:gol:

بازم شرمنده تنکس تمومیده مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چن روزی قفسی ساخته ام از بدنم

گورستان با تمام حرفو حدیث هایش تنها راز شادمانه زیستن است گورستان با سکوتش میگوید: سخت نگیر! زندگی ارزش یک ثانیه اندوه را ندارد

شرمنده تنکس تمومیده:gol: هم موسم بهار دل انگیز بگذرد هم فصل نامساعد پاییز بگذرد گر ناملایمی به تو روی اورد دل را مساز رنجه که این بگذرد

به نظر من اقای alone خیلی خوب گفتن این قانون اصلن یعنی اینکه خودتو تو اون موقعیتی که میخوای تصور کنی وطوری فرض کنی که به اون خواسته ات رسیدی و این درصورتیه که بهش اعتقاد داشته باشی و با تمام وجودت واقعن بخوای دوست من

عاقبت هم تو نخواهی دانست چه کسی بهر تو زیست چه کسی بهر تو مرد چه کسی هستی خود بر تو سپرد دلم ان لحظه شکست چشمم ان لحظه گریست که من شهره به رسوایی را تو ندانستی کیست عاقبت هم تو نخواهی دانست

از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن فردا که نیامده است فریاد مکن

دردم از یار است ودرمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم