هان ، ای طبیب عاشقان ، دستی فروکش بر بَرم
تا بخت و رخت و تخت خود بر عرش و کرسی بربرم
بر گردن و بر دست من بر بند آن زنجیر را
افسون مخوان ، زافسون تو هر روز دیوانه ترم
به سلامتي کسي که هنوز دوستش داري، ولي ديگه مال تو نيست...
اما با اين حال نمي توني فراموشش کنی،
و فقط هرروز زير لب میگي خيلي بي معرفتي... اما هنوز دوستت دارم!!!