من در خدا متولد شدم و خدا در من شکوفه زد
من با خدا در خدا دویدم تا به خدا برسم
شیطان آمد و دست مرا گرفت و مرا از خدا دور کرد
با شیطان می دویدم و ،به عقب نگاه کردم تا خدا را ببینم ،خدا به من لبخند زد و دستش را دراز کزد تا دستم را بگیرد
اما شیطان بیشتر مرا به طرف خود کشید و دویدیم و دور شدیم...