محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت......مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی......گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
یادمه از مدرسه که میومدم عصر، بدو بدم دستو صورتمو می شستم، غذامو بر میداشتم می رفتم جلو تلویزیون می نشستم تا فوتبالیست هارو ببینم، جالب اینجا بود که دومین سری بود که داشت فوتبالیست هارو نشون میداد،
آخییییی، یاد اونوقتا بخیر