غوغاي دل
روزي آرام ، آرام آمد به سراغم
چند لحظه اي نگاهم کرد و رفت
من غوطه ور در خيال سبز خويش
او آهسته بر حياط دلم کوبيد و رفت
از آن روز دگر نديدم خودم را
شايد او خود را در من جا نهاد و رفت
من مشتاق دوباره ديدنش ، در پي او
هرجا رسيد از خود نشاني گذاشت و رفت
در جست و جويش به گلستان...