فکر کنم پسره از دستی با سرعت رد شد که من خیس شم.خیلی تخس بود!وایییییییییییییییی پدر جونم گفت هر کتابی که در مورد یاران پیامبر داره برو بگیر.پس یک سفر به دانشکاه اسرار افتادم.....
نه بابا اشكال نداره..اومدم بيام اسرار يك ماشينه از كنارم رد شد يك گودال اب پشت سرم بود تمام ابا ريخت روم گلي شدم.خواهشن فردا بپرس اگر داشت خبر بده بيام بگيرم از كتابخونه.ببخشيد زحمتت ميدم...
مهندس یک لطفی میکنی واسم؟ببین کتابخونه اونجا داستان زندگی نامه ویس قرنی رو داره؟یکی از یاران پیامبر بوده.لطفا بپرس که اگر نداره اون همه راه نیام اونجا.
اخ اینقدر من اونو با استثنایی مسخره کردم که فکر کنم جام وسط جهنمه!!!اصلا وقتی حرف میزنه نمیتونم جلوی خندمو بگیرم.وقتی با استثنایی راه میره انگار 2تا بردار دوقولو هستن!
من چون میدونم مشهد 4فصله هواش همیشه مجهز میام.شالو کلاهم همرامه.چترم دارم.ناز که اره ولی خیلی زنونست و باعشوست.واسه یک مرد بده.گفتم از بچهای اسرار هستی.
مهندس پستی که در مورد تیموری زده بودی به بچه ها نشون دادم سایت رفت رو هوا از خنده!!!:biggrin:اره امروز کلاسام رضوانه.البته ممکنه که بیام اونجا کتاب بگیرم ساعتای 4.خیلی سرده.