نتایح جستجو

  1. @ RESPINA @

    کاش خورشید بماند در خواب من ز فردا نگرانم نگران

    کاش خورشید بماند در خواب من ز فردا نگرانم نگران
  2. @ RESPINA @

    کاش خورشید بماند در خواب من ز فردا نگرانم نگران

    کاش خورشید بماند در خواب من ز فردا نگرانم نگران
  3. @ RESPINA @

    کاش خورشید بماند در خواب من ز فردا نگرانم نگران

    کاش خورشید بماند در خواب من ز فردا نگرانم نگران
  4. @ RESPINA @

    کاش خورشید بماند در خواب من ز فردا نگرانم نگران

    کاش خورشید بماند در خواب من ز فردا نگرانم نگران
  5. @ RESPINA @

    ترانه ها و تصنیف ها...

    ای به داد من رسیده تو روزای خود شکستن ای چراغ مهربونی تو شبای وحشت من ای تبلور حقیقت توی لحظه های تردید تو منو از شب گرفتی تو منو دادی به خورشید اگه باشی یا نباشی برای من تکیه گاهی برای من که غریبم تو رفیقی جون پناهی ناجی عاطفه ی من شعرم از تو جون گرفته رگ خشک بودن من از تن تو خون...
  6. @ RESPINA @

    ترانه ها و تصنیف ها...

    برادر جان نمی دونی چه دلتنگم نمی دونی برادرجان چه غمگینم نمی دونی برادرجان گرفتار کدوم طلسم و نفرینم نمی دونی چه سخته در به در بودن مثل توفان همیشه در سفر بودن برادر جان نمی دونی چه تلخه وارث درد پدر بودن دلم تنگه برادر جان ، برادر جان دلم تنگه دلم تنگه از این روزای بی امید از این...
  7. @ RESPINA @

    ترانه ها و تصنیف ها...

    کمکم کن ، کمکم کن نذار اینجا بمونم تا بپوسم کمکم کن ، کمکم کن نذار اینجا لب مرگ رو ببوسم کمکم کن ، کمکم کن عشق نفرینی بی پروایی می خواد ماهی چشمه ی کهنه هوای تازه ی دریایی می خواد دل من دریاییه چشمه زندونه برام چکه چکه های آب مرثیه خونه برام تو رگام به جای خون شعر سرخ رفتنه تن به...
  8. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد چه نکوتر آنکه مرغ‍‍ــی ز قفـس پریده باشد پـر و بـال ما بریدند و در قفـس گشـودند چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد من از آن یکی گـزیدم که بجـز یکـی ندیدم که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد عجب از حبیـبم آید که ملول می نماید نکند که از رقیبان سـخنی...
  9. @ RESPINA @

    كوي دوست

    نه تو مي پايي، و نه كوه. ميوه اين باغ: اندوه، اندوه. گو بترواد غم، تشنه سبويي تو. افتد گل، بويي تو. اين پيچك شوق، آبش ده، سيرابش كن. آن كودك ترس، قصه بخوان، خوابش كن. اين لاله هوش، از ساقه بچين. پرپر شد، بشود. چشم خدا تر شد، بشود. و خدا از تو نه بالاتر. ني، تنهاتر، تنهاتر. بالاها، پستي ها يكسان...
  10. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    در جوي زمان، در خواب تماشاي تو مي رويم سيماي روان، با شبنم افشان تو مي شويم پرهايم؟ پرپر شده ام. چشم نويدم، به نگاهي تر شده ام. اين سو نه، آن سويم. و در آن سوي نگاه، چيزي را مي بينم، چيزي را مي جويم. سنگي مي شكنم، رازي با نقش تو مي گويم. برگ افتد، نوشم باد: من زنده به اندوهم. ابري رفت، من كوهم...
  11. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    تنها در بي چراغي شب ها مي رفتم. دست هايم از ياد مشعل ها تهي شده بود. همه ستاره هايم به تاريكي رفته بود. مشت من ساقه خشك تپش ها را مي فشرد. لحظه ام از طنين ريزش پيوندها پر بود. تنها مي رفتم، ريزش پيوندها پر بود. تنها مي رفتم، مي شنوي؟ تنها. من از شادابي باغ زمرد كودكي براه افتاده بودم. آيينه ها...
  12. @ RESPINA @

    در این کوچه‌هایی که تاریک هستند من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم. من از سطح سیمانی قرن...

    در این کوچه‌هایی که تاریک هستند من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم. من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم. بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است. مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد. مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات. اگر کاشف معدن صبح...
  13. @ RESPINA @

    مرا گرم کن (و یک‌بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد و باران تندی گرفت و سردم شد، آن وقت در پشت...

    مرا گرم کن (و یک‌بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد و باران تندی گرفت و سردم شد، آن وقت در پشت یک سنگ، اجاق شقایق مرا گرم کرد.)
  14. @ RESPINA @

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی...

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل می‌کنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
  15. @ RESPINA @

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی...

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل می‌کنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
  16. @ RESPINA @

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی...

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل می‌کنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
  17. @ RESPINA @

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی...

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل می‌کنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
  18. @ RESPINA @

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی...

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل می‌کنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
  19. @ RESPINA @

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی...

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل می‌کنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
  20. @ RESPINA @

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی...

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل می‌کنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
بالا