نتایح جستجو

یه خونه جدا داشتم انقد سیگار میکشیدم بیهوش میشدم

یک نفس ای پیک سحری بر سر کویش چون گذری گو که زهجرش به فغانم به فغانم ای که به عشقت زنده منم گفتی از عشقت دم نزنم من نتوانم نتوانم نتوانم

مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد نیت خیر مگردان که مبارک فالیست

با تو دلم گرم و خوشه عاشقم اصلا به تو چه دور ما دیوار بچینین دار و ندارم که تویی پای به پایم بدویی تا همه دنیارو ببنیم

من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت که اول نظر به دیدن او دیده ور شدم نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت

گفت چرا نهان کنی عشق مرا چو عاشقی من ز برای این سخن شهره عاشقان شدم

خیلی فکر کردن من توان تموم کردن ندارم پس شما بساز تا دیر نشده

‏‎اتفاقم به سر کوی کسی افتاده‌ست که در آن کوی چو من کشته بسی افتاده‌ست

ندانمت به حقيقت که در جهان به که ماني ندانمت به حقيقت که در جهان به که ماني جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جاني به پاي خويشتن آيند عاشقان به کمندت که هر که را تو بگيري ز خويشتن برهاني مرا مپرس که چوني به هر صفت که تو خواهي مرا مگوي که چه نامي به هر لقب که تو خواني چنان به نظره اول ز شخص مي...

‏با من خیال کن شب از سر گذشت و رفت بیدار مانده‌ای بیدار مانده‌ام ...

ولی اگر دو چشم سبز تو به خواب روند راه جنگل شمال بسته میشود

‏‎کاش اینجا بودی همین کنار خودم! و من یادم می رفت که خسته ام...خوابم...ویرانم... ‎#سید_علی_صالحی

یکنفس ای پیک سحری بر سر کویش کن گذری گو که ز هجرش به فغانم به فغانم ای که به عشقت زنده منم گفتی از عشقت دم نزنم من نتوانم نتوانم نتوانم من غرق گناهم تو عذر گناهی روز و شبم را تو چو مهری و چو ماهی چه شود گر مرا رهانی ز سیاهی ؟ چون باده به جوشم در جوش و خروشم من سر زلفت به دو عالم نفروشم همه شب بر...

زیبا زیبا هوای حوصله ابری است چشمی از عشق ببخشایم تا رود آفتاب بشوید دلتنگی مرا زیبا هنوز عشق در حول و حوش چشم تو می چرخد از من مگیر چشم دست مرا بگیر و کوچه های محبت را...

سال نو رو کجا باید تبریک بگیم به دوستای هم باشگاهی؟ من همینجا میگم سال نوتون مبارک باشه سلامت باشید جیب تون پر پول باشه

امپراطور تو اینستاش میگه شاغالللل

دیگران در تب و تاب شب عیدند ولی مثل یک سال گذشته به تو مشغولم من

خیلی خسته ام به ی مرحله ای رسیدم تو زندگی که هیچ چیز خوشحالم نمیکنه و این بدترین حسی که داشتمه

‏ز دل، جانا، غم عشقت رها کردن توان؟ نتوان ز جان، ای دوست، مهر تو جدا کردن توان؟ نتوان - عراقی.

تو موهات رنگ طلا چشای تو دریاس گلکم صورتت مثل گل لاله ی صحراس گلکم خیلی وقته میخوامت اینه خودت خوب میدانی دل مه عاشقشه که خیلی شیداس گلکم یه وجب بچه بودی خاندان آمد کوچمان با مه هم بازی شدی حرف قدیماس گلکم همش ما باهم بودیم هیچکسی حرفی نمیزد ولی حالا نمیزارن کار دنیاس گلکم یه کلاغ و چهل...