دلم یهو تنگ شد واسه اون روزا
واای
شب های شنبه حمام عمومی پر بود از بچه های کچلی که با باباهشون اومده بودند حمام که واسه فردا تمیز باشند
شنبه صبح سر صف
ناظم با یه شلنگ
ناخن ها رو میدید
یه عده که یادشون رفته بود
تند تند با دندوناشون ناخن را می کنندند
یه عده خواب رفته بودند
منتظر کتک خوردن از ناظم...