گر خدا بودم خدايا زين خداوندي
كي دگر تنها مرا نامي به دنيا بود
من به اين تخت مرصع پشت مي كردم
بارگاهم خلوت خاموش دلها بود
گر خدا بودم خدايا لحظه اي از خويش
مي گسستم مي گسستم دور مي رفتم
روي ويران جاده هاي اين جهان پير
بي ردا و بي عصاي نور مي رفتم
وحشت از من سايه در دلها نمي افكند
عاصيان را وعده...