نتایح جستجو

می آیی و آب می شود تب هایم مهتاب تمام می شود شب هایم لب بر لب تو گذاش...بیدار شدم طعم گس بوسه می دهد لب هایم

بهرام که گور می گرفتی همه عمر/........ عرض کردم که سرحال نیستی امروز...

نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بگو داداش

مهدی جان فکر کنم داری از دست داری میری مواظب خودت باش دوستم، خیلی درد داری ها...........................

دوستان عزیز:gol: یه درخواست فوری دارم....... مطلبی در مورد آبدهی بتن در هوای سرد، که شبا معمولا زیر صفره بزارید ممنون میشم...خیلی فوریه!!!!!!!!!!!! منظور از آبدهی، مرطوب نگهداشتن بتن برای رسیدن به مقاومت مورد نظره.

تنم ز بند لباس تکلف آزاد است برهنگی ببرم خلعت خداداد است

تا ز ميخا نه و مي نام و نشان خواهد بود سر ما خاك ره ي پير مغان خواهد بود

هیچ‌کس دیگر کنارم نیست، می‌ترسم از این این‌که دارم مثل مفقودالاثرها می‌شوم عاقبت یک روز با طرزِ عجیب و تازه‌ای می‌کُشم خود را و سرفصلِ خبرها می‌شوم!

ای آنکه بیش می طلبی بیش میشوی کم گوی کم بنوش کمین باش و کم بخسپ

«من» بی «تو» مرده‌ای متحرّک تمام شب... «من» بی «تو» سرد و خسته و ساکت تمام روز...

دوش در بزم خواجه ی مستوفی شنیدم که در سرآمد سودای آن نوجوان قافیه موجود ایستاده از همه به جلو اگه این شعرو مرتب کردید؟؟

قلبت که می‌زند سرِ من درد می‌کند این روزها سراسرِ من درد می‌کند دیر است پس چرا متولّد نمی‌شوی؟ شعر تو روی دفتر من درد می‌کند

خیلی زیبا و شاعرانه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! آفرین

سخن بر لبانت چه زیبـــــا نشیند چو موجی که بر قلب مینا نشیند به بحر نگاه تو عمریست غر قست دل و، همچنان در تمـــــــاشا نشیند تو الهام شـعری که از جوشش تو بطبع و خیـــــــــــالم غزلها نشیند زگرمای حسنت ز وجد حضورت عرق بر جبین تمنــــــــــــــــا نشیند اگر ره بسویت بلند ست و...

دلی که می‌کشی از آن عذاب بی‌رحم است قبول می‌کنم او بی‌حساب بی‌رحم است خودت از آن دمِ اوّل سؤال کردی: هست دلت چگونه؟ ـ و دادم جواب: بی‌رحم است تو تشنه سمت دلم آمدی؟ نمی‌دانی که شاهزاده‌ی زیبای آب بی‌رحم است؟ وَ گونه‌های تو سرخند و سوخته گفتی که در ولایتتان آفتاب بی‌رحم است تو کنجِ خانه نشستی که...

از شعله شعر من زبان می‌سوزد حرفی بزنم اگر، دهان می‌سوزد چندی‌ست سرم لانه ققنوسان است بالی بتکانم آسمان می‌سوزد

گیسوی تو قصه ای پر از تعلیق است جمعی است که حاصلش فقط تفریق است موهات چلیپایی و ابرو کوفی خط لب تو چقدر نستعلیق است

و حرف آخر من این که تا ابد ممنون. برای آن همه اشکی که بی تو شد جاری...

[ تو که بارونو ندیدی گل ابرا رو نچیدی گله از خیسی جاده های غربت می کنی.......

لبانت شهد و شکر می فروشد دهانت در و گوهر می فروشد به دکان داری چشمت بنازم که تیر و تیغ و خنجر می فروشد