نتایح جستجو

  1. DONYA16822

    چشمم پسرم هم سلام میرسونه با اجازه من برم :smile: عکسشو بعدا میزارم براتون

    چشمم پسرم هم سلام میرسونه با اجازه من برم :smile: عکسشو بعدا میزارم براتون
  2. DONYA16822

    هپل عروسکمه .... خرگوشه :biggrin::biggrin:

    هپل عروسکمه .... خرگوشه :biggrin::biggrin:
  3. DONYA16822

    من آمده ام که خوب بگویم که خوب می ترسم از اینکه خوب از اینکه پشت چهچه زنگی صدای کبودی به...

    من آمده ام که خوب بگویم که خوب می ترسم از اینکه خوب از اینکه پشت چهچه زنگی صدای کبودی به لرزه در آید که : بله ... فلانی هم من آمده ام که بگویم که از زمین بی تو می ترسم (رویا زرین )
  4. DONYA16822

    مممنون .... اتفاقا یکی شبیه این داشت :smile: یکی از شلوارهای نوزادیش رو هنوز من دارم ... برای...

    مممنون .... اتفاقا یکی شبیه این داشت :smile: یکی از شلوارهای نوزادیش رو هنوز من دارم ... برای هپلم پوشندم :biggrin:
  5. DONYA16822

    می روم رو به روی آیینه با مدادهای رنگی ام و این خطوط کمرنگ زیبایی ازلی و چند لحظه بعد الو ...

    می روم رو به روی آیینه با مدادهای رنگی ام و این خطوط کمرنگ زیبایی ازلی و چند لحظه بعد الو ! تلفنچی ؟ لطفا شماره ی مجنون خانم ! خوابتان بخیر خطوط ارتباطی مان با زمین و آسمان قطع است الو ، الو ، الو می خواهی دوباره عاشقم شوی یا نه نه نه حالا لیلای آیینه رو به روی چشمان حیرتم تکه تکه تکه...
  6. DONYA16822

    نمیدونم .... ولی قشنگ میشه اگه ترانه بشه :smile: وقتی صبح از خونه میری هوای زندگی از خونه می ره

    نمیدونم .... ولی قشنگ میشه اگه ترانه بشه :smile: وقتی صبح از خونه میری هوای زندگی از خونه می ره
  7. DONYA16822

    پرواز پرندگان در آبی آسمان هر کجا چشمانم را کودکانه به دنبال می کشد و روحم را در خواهش گنگ...

    پرواز پرندگان در آبی آسمان هر کجا چشمانم را کودکانه به دنبال می کشد و روحم را در خواهش گنگ پریدن خوابهای شبانه ام را تفسیر می کند کسی چه می داند شاید دستهایم تقدیر بالهای پرواز است که هنوز چیزی از اوج به خاطر دارد
  8. DONYA16822

    پرنده گفت : چه بویی چه آفتابی آه بهار آمده است و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت پرنده از لب...

    پرنده گفت : چه بویی چه آفتابی آه بهار آمده است و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت پرنده از لب ایوان پرید مثل پیامی پرید و رفت پرنده کوچک پرنده فکر نمی کرد پرنده روزنامه نمی خواند پرنده قرض نداشت پرنده آدمها را نمیشناخت پرنده روی هوا و بر فراز چراغهای خطر در ارتفاع بی خبری می پرید و لحظه های آبی...
  9. DONYA16822

    وقتی صبح از خونه میری هوای زندگی از خونه می ره لحظه هات طولانی میشن چشمای ساعت ها رو خواب می...

    وقتی صبح از خونه میری هوای زندگی از خونه می ره لحظه هات طولانی میشن چشمای ساعت ها رو خواب می گیره من می مونم و یه برزخ میون انتظار تلخ خونه تلخی این لحظه ها رو اگه ندونی عکست خوب می دونه چه عذابی داره بی تو تن سنگفرشا رو شستن واسه گم کردن لحظه دل به آشپزخونه بستن باغچه رو آب پاشی کردن...
  10. DONYA16822

    وای چقدر بامزه :eek: :biggrin:

    وای چقدر بامزه :eek: :biggrin:
  11. DONYA16822

    روزی که دانش لب آب زندگی می کرد انسان در تنبلی لطیف یک مرتع با فلسفه های لاجوردی خوش بود در سمت...

    روزی که دانش لب آب زندگی می کرد انسان در تنبلی لطیف یک مرتع با فلسفه های لاجوردی خوش بود در سمت پرنده فکر می کرد با نبض درخت او می زد مغلوب شرایط شقایق بود مفهوم درشت شط در قعر کلام او تلاطم داشت انسان در متن عناصر می خوابید نزدیک طلوع ترس بیدار می شد اما گاهی آواز غریب رشد در مفصل ترد لذت می...
  12. DONYA16822

    گفتی که به احترام دل باران باش باران شدم و به روی گل باریدم گفتی که ببوس روی نیلوفر را از عشق تو...

    گفتی که به احترام دل باران باش باران شدم و به روی گل باریدم گفتی که ببوس روی نیلوفر را از عشق تو گونه های او بوسیدم گفتی که ستاره شو دلی روشن کن من همچو گل ستاره ها تابیدم گفتی که برای باغ دل پیچک با ش بر یاسمن نگاه تو پیچیدم گفتی که برای لحظه ای دریا شو دریا شدم و ترا به ساحل دیدم گفتی که بیا...
  13. DONYA16822

    هندونه بزرگه خوب نیست ... :biggrin: منکه به تامای میگم مربا ، شکر پنیر .... یه بار یکی بهش گفت...

    هندونه بزرگه خوب نیست ... :biggrin: منکه به تامای میگم مربا ، شکر پنیر .... یه بار یکی بهش گفت شکر پنیر ، ناراحت شد گفت نخیر من فقط شکر پنیر خاله مم :w02:
  14. DONYA16822

    [IMG]

    [IMG]
  15. DONYA16822

    در فصل برگ ریز آمد دلگیر چونان غروب غمزده پاییز و من ملال عظیمش را در چشمهای سیاهش خواندم...

    در فصل برگ ریز آمد دلگیر چونان غروب غمزده پاییز و من ملال عظیمش را در چشمهای سیاهش خواندم رفتیم بی هیچ پرسشی و جوابی وقتی سکوت بود بعد زمان چه فاصله ای داشت دیدم که جام جان افق پر شراب بود من در آن غروب سرد مغموم و پر ز درد با واژه سکوت خواندم سرود زندگیم را شب می رسید و ماه زرد و...
  16. DONYA16822

    کدو قشنگ نیست ... همون پرتقال خوبه ... نارنجی و تپلی :biggrin:

    کدو قشنگ نیست ... همون پرتقال خوبه ... نارنجی و تپلی :biggrin:
  17. DONYA16822

    یک کلبه ی خراب و کمی پنجره یک ذره آفتاب و کمی پنجره ای کاش جای این همه دیوار و سنگ آیینه بود...

    یک کلبه ی خراب و کمی پنجره یک ذره آفتاب و کمی پنجره ای کاش جای این همه دیوار و سنگ آیینه بود و آب و کمی پنجره در این سیاه چال سراسر سوال چشم و دلی مجاب و کمی پنجره بویی ز نان و گل به همه می رسید با برگی از کتاب و کمی پنجره موسیقی سکوت شب و بوی سیب یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره
  18. DONYA16822

    سلاممممممممم آره منم خوشم اومد ......... دیگه بچه ها از الان گوشی دستشون باشه بزرگ بشن چی میشن...

    سلاممممممممم آره منم خوشم اومد ......... دیگه بچه ها از الان گوشی دستشون باشه بزرگ بشن چی میشن :biggrin: پرتقال ...
  19. DONYA16822

    [IMG]

    [IMG]
  20. DONYA16822

    [IMG]

    [IMG]
بالا