نتایح جستجو

آن روزها رفتند آن روزهای خوب آن روزهای سالم سرشار آن آسمان های پر از پولک آن شاخساران پر از گیلاس آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها به یکدیگر آن بام های باد بادکهای بازیگوش آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها آن روزها رفتند آن روزها یی کز شکاف پلکهای من آوازهایم چون حبابی از هوا لبریز می...

مادر همیشه در ته هر چیزی دنبال جای پای معصیتی می گردد و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه آلوده کرده است مادر تمام روز دعا می خواند مادر گناهکار طبیعی ست و فوت میکند به تمام گلها و فوت میکند به تمام ماهی ها و فوت میکند به خودش مادر در انتظار ظهور است

علی آقا پ خ مریض شده ...

نگاه کن در لحظه ای بزرگ به ثبت رسیدی در لحظه ای مایل به خنده که انگار گفته باشی : سیب

لبریزم می کنی از ترانه سرشارت می کنم از غرور دو دل دست می گشایی و یک دل می فشرم دست هایت را می رویم تا نشانی ارغوانی ابری و آبی بر می گردیم

شب عبور شما را شهاب لازم نیست که با حضور شما آفتاب لازم نیست در این چمن که ز گلهای برگزیده پر است برای چیدن گل ، انتخاب لازم نیست خیال دار تو را خصم از چه می بافد ؟ گلوی شوق که باشد طناب لازم نیست ز بس که گریه نگردم غرور بغض شکست برای غسل دل مرده آب لازم نیست کجاست جای تو ؟ - از آفتاب می...

سلام خووووووووووواهش میکنم :smile:

[IMG][IMG][IMG][IMG]

من آبچاله ی هرز کوچکی بلدم که پر از خاطرات گل آلودی ست که ته نشین می شود آرام آرام آرام عزیزترینم باران که تمام شد بیا برویم عکس آسمان و جفتی پرنده ببینیم

تهران شکوفه باران است ای مهربان که ساکن در غربتی آن گل که در دلت به امانت ماند وقت است بشکفد پیغام ارتباط میان دو شهر پیغام شادباش تو با عشق دوردست

باز کن پنجرهها را که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است همه چلچله ها برگشتند و طراوت را فریاد زدند کوچه یکپارچه آواز شده است و درخت گیلاس هدیه جشن اقاقی ها را گل به دامن کرده ست باز کن پنجره ها را ای دوست هیچ یادت هست که زمین را عطشی وحشی سوخت...

[IMG] این یکی از نقاشیهاش

من آمده ام که خوب بگویم که خوب می ترسم از اینکه خوب از اینکه پشت چهچه زنگی صدای کبودی به لرزه در آید که : بله ... فلانی هم من آمده ام که بگویم که از زمین بی تو می ترسم

طفلی جوجه م ... خیلی ناراحت شده ....

هر چی خودش دوست داره .... فعلا که حوصله مدرسه رفتن رو نداره :( معلمش دعواش کرده ... میگه این چه جور نقاشی کردنه

روزی از پس روزی خیابانی از پس خیابانی و رد پایی از پس ردپایی دیگر مصرف شده ای در لباس هایی با زمینه ی خاکستری در کفش های ساده ی ساییده در راه راه خطوط پیشانی گربه ها که خوابیده اند می روی و در غیاب تو مصرف می شوم روزی از پس روزی در لباس هایی با زمینه ی مشکی و گل بوته های وحشی پژمرده که...

دنیای عجیبی شده است . . . برای دروغ هایمان ، خدا را قسم میخوریم ، و به حرف راست که میرسیم ؛ می شود جان ِ تــو

خوش بحالتون ................:( پنبه رو ببوسید از طرف خاله تامای ............... ماشالله نازه :smile:

بـــراي اميــد بخـش زندگيـم(حُــسيـن) ------ مـــردم همـــ ه تو را بــــ ه | خدا | سوگنـــد مي دهنــد اما بــراي مــن تو آن هميــــشه اي که خدا را بــ ه [تــو] سوگنــد مــي دهــــــــــــم .." شـرمنده نوشـت:: ساعت دقيقاً رأس ِ نبودن ِ توست ايـجا دلم تـورا ميـخواهـد يـا حسـين .عليـه سلام.

انشالله ... شما هم دلتون برای امیر احمد تنگیده ؟؟؟:(