آدمها گاها میایند و میشوند همه کس
یکهو
بیخبر
و تو تقدیمشان میکنی: همه چیز
یک روز میروند به حکمِ همیشه تکراریِ روزگار
و تو میبینی
به چشم
که همهی تو را با خود میبرند
به چشم میبینی
که میروند
که میبرند
صادق باشیم: مخفیانه آرزو میکنی کاش این همه داشتهی تو، به آغوش خاک میرفت، تا به دست رقیب.