من هر غروب،
غروب هر پنجشنبه تا شبِ التماس
به جستجوی عکسِ کوچکی از تو
بالای کارنامهی سالِ آخرت،
هی گنجه و پشت و رویِ خانه را
در خواب خاطره میگردم...
پس نشانی تُرا کی در هراسِ گمشدن از دستدادهام ریرا...
سید علی صالحی
عاشقی در خانه معشوقی را کوفت.
جواب شنید: کیست؟
گفت: من.
صدا از پشت در گفت: برو کسی خانه نیست.
جوان رفت و چندی خود را در عشق پخته کرد.
... سال بعد بازگشت و چون از نو بر در کوفت،
جواب آمد: کیست؟ این بار گفت: تو
و در باز شد... !
"مثنوی معنوی"
نه از خودم فرار کرده ام
نه از شما
به جستجوی کسی رفته ام که
"مثل هیچ کس نیست"
نگران من...باشید
... یا با او
باز میگردم
یا او
بازم میگرداند
تا مثل شما زندگی کنم.
محمد علی بهمنی