نتایح جستجو

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

آقا رضا آقا شما مثل گلی من می شوم پروانه ات از راه دوری آمدم مهمان شوم در خانه ات امروز از پشت ضریح آهسته بوسیدم تو را دور تو پرپر می زدم همراه با پروانه ها من هم به دنیا آمدم در روز میلاد شما آن وقت بابایم گذاشت اسم مرا آقا رضا مهری ماهوتی

من آهم تو ماه دستم به تو نمی رسد....

غریبه! هوای دلم عجیب برایت گرفته! من و آسمانی از حرف های نگفته! راستی ... جسارت نباشد تو کی می آیی ...؟!

گفته بودی كه چرا محو تماشای منی؟ و آنچنان مات كه يكدم مژه بر هم نزنی مژه بر هم نزنم تا كه ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی!!

[IMG]

Animals in Bowls

کاش از من طلب جان می*کردی تا جانبازی می*کردم و راحت می*شدم از غم. غم عشقت سبک نيست غم عشقت. ديگر طاقت ندارم. زمين گذاشتن چنين باری نه در مرام ماست نه تحملش در توان ماست. مرا اميدی فرست تا جانی دوباره گيرم

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

هنوز هم وقتی می بينمت دست و دلم می لرزه. هنوز هم وقتی اسمت مياد کوه دلم صد دفعه تکرارش می کنه. هنوز هم شش دانگ اين خانهء سرخ به نامته. هنوز هم اگه بگی بمير ميميرم. هنوز هم چشمات برام سيمرغه ونگات تير گز

چیزی شبیه دریا چیزی شبیه آتش شبیهن چشمان تو وقتی آهسته از لای سکوتی سبز نگاهم می کنی واژه ای کبوتری دریایی و یا شاید ستاره ی کوچک سبزی درون من زاده می شود واژه ای که احتمالا تمام پاییز تو را بابا صدا می کند واژه ای ساده و آسوده که پیله ی پروانگی اش را مو به مو برایت تعریف می کند حالا بیا به...

نمیدونم چی شد که اینجوری شد نمیدونم چند روزه نیستی پیشم اینارو میگم که فقط بدونی دارم یواش یواش دیوونه میشم تا کی به عشق دیدن دوبارت تو کوچه ها خسته بشم بمیرم تا کی باید دنبال تو بگردم از کی باید سراغتو بگیرم قرار نبود چشمای من خیس بشه قرار نبود هر چی قرار نیست بشه قرار نبود دیدنت آرزوم شه...

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد/ در دام مانده باشد صیاد رفته باشد.........

در دلم چیزی هست مثل یک بیشه نور مثل خواب دم صبح و چنان بی تابم که دلم می خواهد بدوم تاته دشت بروم تا سر کوه

دیده ی ما چو به امید تو دریاست چرا به تفرج گذری بر لب دریا نکنی؟

گاه گاهے سفر ڪـن به حوالے دلت، شاید خاطره اے منتظر لمس نگاهت باشد...

خواهم امشب با خدا خلوت کنم.. از درون خود کمی صحبت کنم.. پرده تضویر خود را برکنم.. رنگ صد رنگی بشویم از تنم.. جامه صدق و صفا در بر کنم.. ... باصداقت رو سوی داور کنم.. خلوتی خواهم زبان را وا کنم.. مامنی تا خویش را رسوا کنم.. این منم عریان به درگاه آمده.. چون گدا بر درگه شاه آمده.. میشود...

نگرانم ! براي روزهايي که ميايند تا از تو تاوان بگيرند و تو را مجازات کنند نگرانم ! براي پشيماني ات، زماني که هيچ سودي ندارد نگرانم برای عذاب وجدانت ، که تو را به دار میکشد و می کشد روزگاري رنج تو رنجم بود اما روزها خواهند گذشت ... و تو آري تو آنچه را به من بخشيدي ز دست ديگري باز پس...

" تـــو " دو حرفـــــــــ ــــــ ــــ بیشتر نیســـت ، کلمه ی کـــوتاهی کـــــ ـــ ـه برای گفتنش .. جانم به لبــــــ ـــ ـ رسید و ناتمـــــ ــــ ــام ماند

کاش می دیدم چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است آه وقتی که تو لبخند نگاهت را می تابانی بال مژگان بلندت را ... می خوابانی آه وقتی که توچشمانت آن جام لبالب از جاندارو را سوی این شتنه جان سوخته می گردانی موج موسیقی عشق از دلم می گذرد روح گلرنگ شراب در تنم می گردد دست ویرانگر شوق...