دارد غزل به عشق تو آغاز می شود
مثل گلی که با نفست باز می شود
می بارد آسمان غزل پوش بیت هام
هر مصرعی مسافر یک راز می شود
اسرار عاشقانه ی رندان روزگار
در صحن چشم های تو ابراز می شود
حاجت به عقل و بیّنه و احتجاج نیست
در آیه های زلف تو اعجاز می شود
پایان راه آتش سوزان دوزخ است
وقتی که...
الا فرهاد غزال تیز پایم / مکن سوراخ لنگ با وفایم
منم شیث رضایی پرسپولیسی/ نما رحمی بحال ناله هایم
ته جدول نشسته مات و زارم / ازین ماتی بگو کی در می آیم
تو گفتی آی بدو بسکه دویدم / شکسته ساق های هر دو پایم