نتایح جستجو

  1. n1990

    مشاعرۀ سنّتی

    یاد وصال می کنم، دیده پر آب می شود شرح فراق می کنم، سینه کباب می شود:gol:
  2. n1990

    مشاعرۀ سنّتی

    از غم خبری نبود، اگر عشق نبود دل بود، ولی چه سود اگر عشق نبود؟:gol:
  3. n1990

    مشاعرۀ سنّتی

    دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم
  4. n1990

    مشاعرۀ سنّتی

    نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست شیوه رندی و خوش باشی عیاران خوش است:gol:
  5. n1990

    مشاعرۀ سنّتی

    صبر و ظفر دوستان قدیمند بر اثر صبر نوبت ظفر آید:gol:
  6. n1990

    مشاعرۀ سنّتی

    تو مپندار كه خاموشي من هست برهان فراموشي من:gol:
  7. n1990

    مشاعرۀ سنّتی

    از عشق فقط وصل و رسیدن خوش نیست عشق است و همین لذت دیدار و دگر هیچ:gol:
  8. n1990

    مشاعرۀ سنّتی

    تو درياي من بودي آغوش وا كن كه مي خواهد اين قوي زيبا بميرد:gol:
  9. n1990

    خبر مرگ

    البته با این حرف که کاملا موافقم.:gol:ولی دوست ندارم وقتی میرم پیش خدا،ازم دلخور باشه!:(
  10. n1990

    خبر مرگ

    چقدر وحشتناکه...:cry: ولی سعی میکنم از همه به خاطر خطاهایی که داشتم بخوام منو ببخشن و حلالم کنن.:gol:
  11. n1990

    مشاعرۀ سنّتی

    خيز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنيم کاين همه نقش عجب در گردش پرگار داشت:smile:
  12. n1990

    مشاعرۀ سنّتی

    در خموشی های من فریاد هاست آن که دریابد چه می گویم، کجاست !!....:gol:
  13. n1990

    مشاعرۀ سنّتی

    وقت را غنيمت دان آن قدر که بتواني حاصل از حيات اي جان اين دم است تا داني :gol: __________________
  14. n1990

    مشاعرۀ سنّتی

    شانسه دیگه...:biggrin: رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند
  15. n1990

    مشاعرۀ سنّتی

    از برای غم ما سینه ی دنیا تنگ است بهر این موج خروشان دل دریا تنگست
  16. n1990

    مشاعرۀ سنّتی

    شرح غم دل سوختگان کار سخن نیست زین سوز نهان، خلق به جز آه ندیدند:gol:
  17. n1990

    مشاعرۀ سنّتی

    زرنگي، نارفيقا! نيست اين، چون باز شد دستت رفيقان را ز پا افكندن و گردن فرازيها:gol:
  18. n1990

    مشاعرۀ سنّتی

    تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسي، من به خدا رسيده ام:gol:
  19. n1990

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    کارمند تازه وارد مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.» صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟» کارمند تازه وارد گفت: «نه» صدای آن طرف گفت...
  20. n1990

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    روزی مدیر یکی از شرکتهای بزرگ در حالیکه به سمت دفتر کارش می رفت چشمش به جوانی افتاد که در کنار دیوار ایستاده بود و به اطراف خود نگاه میکرد. جلو رفت و از او پرسید: «شما ماهانه چقدر حقوق دریافت می کنی؟» جوان با تعجب جواب داد: «ماهی ۲۰۰۰ دلار.» مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از کیف پول خود...
بالا