مریض خفته ی تبدار کم ملاقاتی
حضور خسته ی سایه سکوت افراطی
شناورم که تو غرقم کنی نفس به نفس
دهان حضرت ابلیس و لمس آبادی !
کجای قصه ی لیلی نوشت بی مجنون
جناب حضرت والا که دل به من دادی
کشید تخت مرا روبروی پنجره اش
به شیشه ها بنویسم بزرگ : آزادی !
که کاش بشکند این دست بی نمک لیلی
نه نا نمانده به...