چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نهای جان من خطا این جاست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید تبارک الله از این فتنهها که در سر ماست
در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب بنال هان که از این پرده کار ما به نواست
مرا به...