نتایح جستجو

  1. snazari

    کتابخانه‌ي تالار ادبيات

    منظومه خلد برین از وحشی بافقی http://saeediran.persiangig.ir/document/261-Vahshie%20bafghie-Khold%20barien.pdf
  2. snazari

    کتابخانه‌ي تالار ادبيات

    کتاب در کنار پدرم از غلامحسین مصدق http://saeediran.persiangig.ir/document/A004-Dr_Gholamhosien_Mosadegh-Dar_Kenar_Pedaram-1CENSORSHIP.pdf
  3. snazari

    کتابخانه‌ي تالار ادبيات

    کتاب برای دانلود کتاب برای دانلود مزرعه ی حیوانات اثر جرج ارویل(حتما دانلود کنید) داستان های زنان اثر جلال ال احمد ایمان بیاوریم به اغاز فصل سرد از فروغ فرخزاد کلیله و دمنه از نصرالله منشی پسرک لبو فروش از صمد بهرنگی داستان قصه عینکم از رسول پرویزی از لینک های زیر دانلود ;) و مطالعه کنید ...
  4. snazari

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا در منزل جانان چه عیش نوش چون هر دم جرس فریاد میدارد که بر بندید محمل ها
  5. snazari

    مشاعرۀ سنّتی

    محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت کای برادر این پیراهن است افسار نیست
  6. snazari

    کتابخانه‌ي تالار ادبيات

    با تشکر از همه ی دوستانی که کتاب گذاشتن واسه دانلود.........منم چند تا کتاب میزارم امیدوارم استفاده کنین.......... ;) بوف کور اثر صادق هدایت اشعار داراب افسر بختیاری گیله مرد اثر بزرگ علوی گلستان حضرت سعدی چند داستان کوتاه از نویسندگان روس...
  7. snazari

    سعدی

    حکایتی از گلستان سعدی: آورده اند که نوشين روان عادل را در شکارگاهی صيد کباب کردند و نمک نبود. غلامی به روستا رفت تا نمک آرد. نوشيروان گفت: نمک به قيمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد. گفتند ازين قدر چه خلل آيد؟ گفت: بنياد ظلم در جهان اول اندکی بوده است هرکه آمد بر او مزيدی کرده تا بدين...
  8. snazari

    مشاعرۀ سنّتی

    انان که محیط فضل و اداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند
  9. snazari

    مشاعرۀ سنّتی

    ترسم صرفه ای نبرد روز بازخواست نان حلال شیخ ز اب حرام ما
  10. snazari

    مشاعرۀ سنّتی

    انان که خاک را به نظر کیمیا کنند ایا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند خوبی کچل جان؟؟؟؟
  11. snazari

    هوشنگ ابتهاج(ه.الف.سایه)

    بسترم صدف خالی یک تنهایی است وتو چون مروارید گردن اویز کسان دگری
  12. snazari

    مشاعرۀ سنّتی

    می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر می کنند
  13. snazari

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم دل پشیمان است لیکن ما پشیمان نیستیم گر چه از دل میرود عشق به جان امیخته با وجود این وداع صعب گریان نیستیم وحشی بافقی
  14. snazari

    مشاعرۀ سنّتی

    توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود
  15. snazari

    جبران خلیل جبران

    درباره ی دادن و گرفتن زمانی مردی بود که یک دره پر از سوزن داشت.روزی مادر عیسی نزد او آمد و گفت((ای دوست،پیراهن پسرم پاره شده است و من باید پیش از آنکه او به معبد برود آن را بدوزم یک سوزن به من نمی دهی؟)) آن مرد سوزنی به آن زن نداد،ولی نطق غرایی درباره ی دادن و گرفتن برای او کرد تا پیش از رفتن...
  16. snazari

    مشاعرۀ سنّتی

    دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس گفت که این سیاه کج گوش به من نمی دهد
  17. snazari

    مشاعرۀ سنّتی

    یا رب ان زاهد خودبین که به جز عیب ندید دود اهیش در ایینه ادراک انداز
  18. snazari

    مشاعرۀ سنّتی

    ان قصر که جمشید در او جام گرفت اهو بچه کرد و روبه ارام گرفت
  19. snazari

    مشاعرۀ سنّتی

    در این حال پیش امدم دوستی کزو مانده بر استخوان پوستی
  20. snazari

    مشاعرۀ سنّتی

    تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند ادمی
بالا