رفتي و دل ربودي يك شهر مبتلا را
تا كي كنيم بي تو صبري كه نيست ما را
بازآ كه عاشقانت جامه سياه كردند
چون ناخن عروسان از هجر تو نگارا!
اي اهل شهر ازين پس من ترك خانه گفتم
كز نالههاي زارم زحمت بود شما را
از عشق خوب رويان من دست شسته بودم
پايم به گل فرو شد در كوي تو قضا را
از...