بس چرا مهجور ازاو گه خسته و رنجور از او
راه پيما اندرون خانه ام دل گشا من سر* نهانسر خانه ام
بازگوي و خود رها كن سر خيش
گر بخواهي من خودم ديوانه ام
راه تو شايد كه زين سر خانه دور
گر بخواهي من درآن دل خانه ام
باز ترسي كه اينهم بگذريست دل به الله بند و آن والا تريست
گفتي اي فرشاد درد خود...