درد دل انتگرال
درد دل انتگرال
روزی پسرک با قلمش فتنه به پا کرد
دیدار من و دشمن دیرینه بنا کرد
هر چند ز خاطر نبرم هر شب و هر روز
مشتق دنی با من بیچاره چه ها کرد،
گفتم که فضا بهتر از این دست نیاید
صحبت کنمش شایدش این شیوه رها کرد
با اینکه به هر حال به جایی نرسیدیم
آن حلقه ز حلق به ستوه آمده...