نتایح جستجو

  1. N

    بحث و گفتگو پیرامون آزمونها( کاردانی به کارشناسی- کارشناسی ارشد و دکترا) مكانيك سيالات

    سلام دوستان خسته نباشید بچه ها ماهان امروز خیلی سوالاش سخت بود یا واسه من سخت بود سیالاتش خیلی سوالاش جدید بود امسال فک کنم سیالات جوندار سوال بیاد من الان خیلی ترسیدم خیلی
  2. N

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    صد قرن هم که نخواهی بیایی قصه همین می ماند! یعنی همین جور همه چیز را بهم می مالد دیگر! انتظار تنها واژه تکراری این قصه است .. حالا پاییز نشد که نشد! زمستان هم دل دارد دیگر! شاید در سرماها بیایی! "خودم"
  3. N

    سلام ممنون ..از لطفتون ..

    سلام ممنون ..از لطفتون ..
  4. N

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    سه ماه تابستونت شدم .. سه ماه پاییزتم روش! هیچ حواست نیست! جذاب می خندی! و با اون چشات مدام داری خفه ام می کنی! و مدام با اون لبخندت میگی مگه چیزی پیش اومده؟!! آره؟!! و من!! و من!! تمام این وجود درب و داغون و می ریزم تو همون خورجین ستاره ها! و بی کلام از همه اون خاطرات...
  5. N

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    گوش کن بی انصاف !!! وقتی داد می زنی بیشتر می خواهمت! چون مدام در دادهایت داری نیازهایت را پنهان می کنی!!! و من!! عاشق تمام آن نیازهایتم! بخدا قسم! کور شوم!کور شوم اگر دروغ بگویم!!! خب!مرد باش!!! مثل تمام آن روزها نیازت را داد بزن برایم! نمی شود یعنی؟؟؟! "خودم" -کورشوم اگر دروعغ بگویم جمله از...
  6. N

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    من به این باور رسیده ام وقتی کسی بیشتر نگرانت هست بیشتر هم بیرحم می شود نسبت به تو! وقتی کسی بیشتر دوستت دارد بیشتر هم سرت داد میزند! می بینی تو را به آن خدا؟! تمام رفتارهایت با باورهایم دلیلی دارد! باز بگو بعدترها که بزرگ شدی .. فکرت سیال شد!!!!!!! می فهمی دلیل رفتارهایم را! خیر سرمان مهندس...
  7. N

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    دقبقا! اکزکتلی! از این حالم بهم می مالد که از احساست نسبت به خودم شک کنی! مدام با رفتارت گیج سنسورهایم را دستکاری نکن! بگذار همه چیز بینمان آرام باشه.. خیله خب؟! "خودم"
  8. N

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    داری دیر میکنی ای یار! سیب و شمع های لب طاقچه منتظرند! فال حافظ هم هست! بی قرار کلامت! دلتنگم! برگرد! بخاطر اقاقی ها برگرد! "خودم"
  9. N

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    به خدا می خواهم از این تمناهایم دست وردارم! اما نمی شود!نمی شود! به همان خدا سوگند!که عجیب زمینی شده ام این بار! لعنت بر من که بخاطر تمناهایم بهترین احساسم را به بدترین گناه می مالم!!!!! لعنت بر من! همه چیز!! باید همه چیز را حل کنم با ابن تمناهای کوفتی کوفتی ام! "خودم"
  10. N

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    دیشب برگشتم ..خوش خوشک رفته بودم تهران.. به هزار و یک دلیل! دیشب که آمدم به آشیانه حس کردم سال ها دور بوده ام از این ها! هنوز پاییز این جا آسمانش خوش است ..خیال باریدن ندارد .. مثل اینکه پاییز هم از عاشقی دل کنده! آب و هوایش هیچ ابری نمی شود .. دلم صدای باران شبانه میخواهد...
  11. N

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    تا حالا شده توی یه غروب همراهی داشته باشی که حس کنی تمام زندگیش تو هستی و تمام لبخندش از قلب تو؟!!و تمام امیدش حرفای تو و تمام خنده هاش از حرفای تو؟! اما همین جور که داری باهاش قدم می زنی حس کنی چقدر حس خوبیه که همراه داری؟! تو سرت به خودت گرمه!!به رویاهات! اما وقتی که برمیگردی می بینی...
  12. N

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    وقتی می گویی دوستم داری لااقل خودت بیا و هوایم را داشته باش ...من از بلندی ها هراسان‌ام
  13. N

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    دوستت دارم !! این تعارف نیست ..! زندگی من است!!
  14. N

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    اینم یه دیوار بود که روش شمع روشن می کردند..
  15. N

    گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

    خدایا تو این شب تو یی و دل کوچولوی تمام بنده هات خدایا هیچ دلی و دلگیر نکن خدایا تقدیر همه رو خیر بنویس آمین
  16. N

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    رفتیم 40 منبر با دوستان ..یک جایی تو ی یکی از محله های قدیمی لاهیجان است..40 تا شمع ور می داریم با 40 تا خرما ..همینطور می رویم سر هر خانه و شمع روشن می کنیم و خرما می گذاریم .. وحاجت می خواهیم و یک مقدار برنج ور میداریم از آن خانه..باورت می شود بهضی از خانه ها از این درهای چوبی داشت ..یا بعضی...
  17. N

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    می گوید می خواهم بروم مشهد ...امام رضا شفایم میدهد.. یکبار دیگر هم داده بود .. انشالله.. ناز حرف های مرا شنیدی ان شب .. آره..همش رو .. خب .پس می دونی من زیاد نیستم دیگه ...و شروع می کند از این حرف ها .. بی محابا می شوم و می گویم اگر بخواهی اینگونه بگویی من نه غذا می خورم نه...
  18. N

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    دیشب رفتیم از این دسته ها را ببینیم ..یک جایی همین دوروبرها هوا هم سرد بود ..مدام دستانم یخ میکرد ..داداشیم ان ها را فشار می داد ..می گفت داری می لرزی ها.. حالا نمی داند لرزیدنم از دلم است نه از دستانم .. چشمانم مدام می پلکید .. مدام دلم می خواست زار زار اشک بریزم .. اخر من هم...
بالا