نتایح جستجو

  1. tahoora62

    شعر و شهادت

    مفرست این گدا را به دری مگر شهادت مخراین متاع جان رابه زری مگرشهادت چهار سمت وسوی حرمت هزارسوگند که به هیچ سمت وسویم مبری مگرشهادت بنوازطفل جان را،ببرش به مکتب عشق که درآن نباشدعلم وهنری مگرشهادت زده ام به عمق دریای غریب زندگانی نگرفته چشم دل را گهری مگرشهادت "خبرشهادتم رابرسان درآن زمانی که...
  2. tahoora62

    شعر و شهادت

    چفیه یعنی سین و را و فا وهمه گازخردل زخم های یک ریه چفیه یعنی غنچه های سرخ و زرد سینه ها تاول زذه ژر سوز ودرد چفیه یعنی میم و واو و جیم و یه این صدای خنده های حاجیه چفیه یعنی انفجار و موج و دود حال ناب حاج رحمن را ربود حاج رحمن موجی و دیوانه شد خنده با حاجی ما بیگانه شد حاج رحمن او که...
  3. tahoora62

    شعر و شهادت

    چفیه یعنی باز گمنامی شهید از شهیدستان گمنامی رسید گرچه نامش از زبانها دور بود استخوان پیکرش پر نور بود چفیه را سنگر نشینان دیده اند چفیه را گلها به خود پیچیده اند...
  4. tahoora62

    شعر و شهادت

    وقتی گندم ها به فرمان باد تعظیم کردند برابرت داس ها برای همیشه سوال شدند و بلدرچین ها سلام و صلوات فرستادند کبک ها آواز فکه را بر کوها و دشت ها نقاشی کردند بیست سال گذشت و امروز که از مکه آمدی هنوز بوی فکه می دهی! و کبک ها هنوز آوازی را نقاشی می کنند که آن روز تو به آن ها آموختی!!!
  5. tahoora62

    خاطرات زیبا از سرداران شهید و رزمندگان

    خاطره ای از شهید احمد یزدی واقعا از او انتظار نداشتم. وقتی از دفتر مدرسه مرا خواستند و گفتند احمد این کار را کرده ، داشتم شاخ در می آوردم ! او بچه ی بدی نبود.به مسائل مذهبی علاقه نشان می داد. با ناراحتی رفتم سراغش و گفتم :"کلاس قرآن را چرا بهم ریختی؟ " گفت: " اگر قرار است یک زن با سر برهنه بیاید...
  6. tahoora62

    صاحب تصویری که بر دیوار شهرمان نقش بسته کیست؟؟؟

    http://www.8391.blogfa.com/
  7. tahoora62

    شعر و شهادت

    نگارش در تاريخ سه شنبه 1390/04/21 توسط رهگذر هنگام جنگ دادیم صدها هزار دارا شد کوچه های ایران مشکین ز اشک سارا سارا لباس پوشید با جبهه ها اجین شد در فکه و شلمچه دارا به روی مین شد چندین هزار دارا بسته به سر سربند یا تکه تکه گشتند یا که اسیر و دربند سارای دیگری در مهران شده شهیده دارا...
  8. tahoora62

    شعر و شهادت

    مانده ام در اول عبور و راه گم شده چشم من در امتداد یک نگاه گم شده غربت و شب و هراس و بغض خیس آسمان از ستاره ها شنیده ام که ماه گم شده...
  9. tahoora62

    شعر و شهادت

    حرمت لاله در عشق نمی توان زبان بازی کرد می باید ایستاد، جانبازی کرد از خون شهیدان شرمتان باد، مگر با حرمت لاله می توان بازی کرد!
  10. tahoora62

    شعر و شهادت

    خاکریزها تنم در جبهه سردشت گم شد شبی با بچه های گشت گم شد دلم در قصرشیرین رفت از دست سرم در کربلای هشت گم شدی شهیدان شهیدان را به نوری ناب شوییم درون چشمه مهتاب شوییم شهیدان همچو آب چشمه پاکند شگفتا! آب را با آب شوییم؟ آرزو گل اشکم شبی وامی شد ای کاش همه دردم مداوا می شد...
  11. tahoora62

    لبخندهاي پشت خاكريز

    نورانی شده ای – زیر آفتاب نشسته بودم :تصور می کردم که او هم یکی از همانهاست که اگر مثلا به او بگویم :نورانی شده ای یا بالهایت بلند شده و روی باند نشستی (نپری)یا بلند نشی سرش را می اندازد پایین لابد سرخ و سفید می شود که :اختیار دارید یا :ای وصله ها به ما نمی چسبه و خجالتمون نده و حرفهای نفس پرور...
  12. tahoora62

    لبخندهاي پشت خاكريز

    اسی بشکه فرمانده عراقی اردوگاه تو چاقی و بدقوارگی رو دست نداشت.با صورت سیاو و دماغ گنده و سیبیلهای پاچه گاو و هیکل چند لایه و خیکی اش بین اسرا ایرانی به اسی بشکه معروف بود. آن روز بعد از آمار رو کرد به ما و گفت :ای آتش پرست ها امروز شادی و رقص و آواز است.امروز روز تولد سیدالرئیس صدام حسین...
  13. tahoora62

    لبخندهاي پشت خاكريز

    از خرمشهر به سمت شلمچه كه مي‌روي به دژباني شلمچه و بعد، به نهري مي‌رسي كه به آن مي‌گويند: نهر عرايض. پلي كه از رويش عبور مي‌كني، بازسازي شدة پلي است كه امروز به آن مي‌گويند «پل نو». اين پل، نه تنها دروازه ورود بيگانه‌ها به ايران بود، بلكه پل مقاومت نيز هست و چه بسيار مقاومت‌هاي جانانه‌‌اي كه به...
  14. tahoora62

    لبخندهاي پشت خاكريز

    من كاظم پول لازم تلگراف صلواتي بود ، توصيه مي كردند مختصر و مفيد نوشته شود ، البته به ندرت كسي پيام ضروري تلگرافي داشت . اغلب دوتا ، سه تا برگه مي گرفتند و همين طوري پر مي كردند ، مهم نبود چه بنويسند . مفت باشه خمپاره جفت جفت باشه ! بعد مي آمدند براي هم تعريف مي كردند كه به عنوان چند كلمه فوري...
  15. tahoora62

    لبخندهاي پشت خاكريز

    موسیقی قورباغه شهید حمزه بابایی همراه عده ای از رزمندگان به منطقه عملیاتی بدر رفته بودند ، نمی دانستند منطقه خودی است یا تحت تصرف دشمن ، پس از مدتی جست و جو به نتیجه ای نرسیدند . کم کم بچه ها روحیه شان را نیز از دست می دادند . حمزه بابایی که استاد تقویت روحیه بود به شوخی رو به بچه ها کرد و گفت ...
  16. tahoora62

    لبخندهاي پشت خاكريز

    فرمانده با شور و حرارت مشغول صحبت بود، وظایف را تقسیم می کرد و گروه ها یکی یکی توجیه می شدند.یک دفعه یادش آمد باید خبری را به قرارگاه برساند . سرش را چرخاند ؛ پسر بچه ای بسیجی را توی جمع دید و گفت : (( تو پاشو با اون موتور سریع برو عقب این پیغام رو بده )) پسر بچه بلند شد . خواست بگوید موتور...
  17. tahoora62

    لبخندهاي پشت خاكريز

    مثلا آموزش آبی خاکی می دیدیم. یکبار آمدیم بلایی را که دیگران سر ما آورده بودند سر بچه ها بیاوریم ولی نشد. فکر می کردم لابد همین که خودم را مثل آن بنده خدا زدم به مردن و غرق شدن، از چپ و راست وارد و ناوارد می ریزند توی آب با عجله و التهاب من را می کشند بیرون و کلی تر و خشکم می کنند و بعد می فهمند...
  18. tahoora62

    لبخندهاي پشت خاكريز

    شب عملیات بود .حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری گفت:ببین تیربارچی چه ذکری میگه که اینطور استوار جلوی تیرو ترکش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده . نزدیک تیر باچی شد و دید داره با خودش زمزمه میکنه :دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ،...(آهنگ پلنگ صورتی!) معلوم بود این آدم قبلا ذکرشو گفته که در مقابل دشمن...
  19. tahoora62

    لبخندهاي پشت خاكريز

    گاهی در جبهه های دفاع از حق در برابر باطل به تابلو نوشته ها، سنگرنوشته ها و لباس نوشته هایی برخورد می کردیم که در بردارنده نوعی طنز و شوخی بود. در این جا گوشه هایی از این تابلو نوشته ها را که بیانگر روحیه رزمندگان سرافراز اسلام در آن شرایط سخت است را با هم می خوانیم: 1- لبخند بزن دلاور. چرا...
  20. tahoora62

    خاطرات زیبا از سرداران شهید و رزمندگان

    وقتی ما را اسیر کردند، با چفیه دستان ما را بستند و شروع به اذیت کردند. اجازه نمی دادند که آب بخوریم. بطری آب را تا جلوی دهان ما می آوردند و فیلم می گرفتند ولی به ما آب نمی دادند و حتی اجازه نمی دادند که دستشویی برویم. در پادگان الاماره حدود 100 نفر را به داخل یک اتاق منتقل کردند به طوری که اصلاً...
بالا