سرمشقهاي آب بابا يادمان رفت
رسم نوشتن با قلمها يادمان رفت
گل كردن لبخندهاي همكلاسي
در يك نگاه ساده حتي يادمان رفت
ترس از معلم، حل تمرين، پاي تخته
آن روزهاي بي كلك را يادمان رفت
راه فرار از مشقهاي زنگ اول
اي واي ننوشتيم آقا يادمان رفت
آنروزها را آنقدر شوخي گرفتيم
جديت تصميم كبري...
اینجا که من هستم
آسمان خوشه ی کهکشان می آویزد
کو چشم آرزومند؟
با ترس و شیفتگی در برکه ی فیروزه گون گل های سپید می کنی
و هر ان به مار سیاهی می نگری گلچین بی تاب...........