تازه میدونی چی شد؟؟
ساعت 5 رسیدم خونه ساعت 6:30 گفتم یه ذره بخوابم زود پا میشم ( فردا امتحان دارم اخه)
موبایلمو گذاشتم واسه ساعت هفت و نیم یهو نه ، نه و نیم بلند شدم و یک ساعت در کف این بودم که گوشیم چرا زنگ نزد
همین الان کشف کردم باید میزاشتم 19:30 نه :biggrin:7:30
همه تون گرفتین خوابیدین
من رفتم سر کلاس ( با اعتماد به نفس کامل با همون گلا با نیم ساعت تاخیر):D
فکر کنم الان همه باید بیان دوباره خودشون رو معرفی کن :D
رضا خودتو لو بده هنوز اون گلوله برفی که زدی بهم یادم نرفته
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/178291-%D8%A8%DA%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B2-%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%AE%D9%84?p=3321052&posted=1#post3321052
من رفتم حرفمو پس گرفتما
خب من گفتم پرنده تغییر کرده تا رسیده به سیاه یه جورایی مطمئن بودم سیاه نمیمونه و از طرفی دوست نداشتمم دوباره ابی بشه شاید چون از تکرار خوشم نمیاد بین سفید و طلایی هم احساس کردم از سیاه باید یهو سفید شه نمیتونه طلایی بشه
عجب فلسفه ای:biggrin: