نتایح جستجو

یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یارتویی غار تویی خواجه نگه دار مرا

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش وز شماا پنهان نشاید کرد سر می فروش گفت آسان گیر برخود کارها از روی طبع سخت می گردد جهان بر مردمان سخت کوش

سلام بر تو ای سارای آریا ز خود شعری بگو با سازو بوریا

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند چه مبارک سحری بودو چه فرخنده شبیی آن شب قدر کزین تازه براتم دادند

دیگر این پنجره بگشای که من به ستوه آمدم از این شب تنگ دیرگاهی ست که در خانه همسایه من خوانده خروس وین شب تلخ عبوس می فشارد به دلم پای درنگ دیرگاهی ست که من در دل این شام سیاه پشت این پنجره بیدار و خموش مانده ام چشم به راه همه چشم و همه گوش مست آن بانگ دلاویز که می آید نرم محو آن...

یکی بر سر شاخ ، بن می برید خداوند بستان نگه کردو دید بگفتا گر این مرد بد می کند نه با من که با نفس خود می کند

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد

ســلام. تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی

نمی دانم چه ربطیست میان کاج و رحمتی همی دانم که ربطیست میان مجید و رحمتی هر دو شعر های تر گویند درین محفل مجیدو رحمتی،مجیدو رحمتی :surprised:

:smile: یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند

دوست آن است که بگیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی

یک جهان بر هم زدم وز جمله بگزیدم تو را من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو را

روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

ما زنده به عشقیم فنا را نشناسیم شایسته ی دردیم دوا را نشناسیم

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی خواهد آمد دوستداران را چه شد این دغل دوستان که میبینی مگسانند گرد شیرینی

هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشـــــترش می دهند

ممنونم.

در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

دوش دیوانه شدم عشق مرا دیدو بگفت آمدم نعره مزن جامه مدر هیـــــــــچ مگو شما تو اون تاپیک که حروفو خودمون انتخاب میکنیم شرکت کنید اینجوری آرزو ب دل نمونید!

سلام .وقت بخیر ببخشید مثل جزوه های آریانی ک رویت رو آموزش میدن .تو سطح حرفه ای تر و پیشرفته هم آموزشی رو داریم؟