آسمون
روحم آزرده مرا وسوسه بيهوده مكن
دگر اين لحظه تن پاك مرا آلوده مكن
ياريم كن ياريم كن كه رود از يادم غم ديرينه اين خاطره ها
شوق پرواز سرا پاي مرا ميكشد تا پس اين پنجره ها
پيش رويم بگشا پنجره اي تا از آن پنجره پرواز كنم
روحم از قيد تن آزاد شود هستي دگري آغاز كنم
آسمون ابرهاتو بردار رو برو...