می دونی وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد بهم چی گفت ؟ جایی که میری مردمی داره که میشکننت
نکنه غصه بخوری تو تنها نیستی تو کوله بارت عشق میذارم که بگذری ...قلب میذارم که جا بدی...
اشک میدم که همراهیت کنه...و مرگ که بدونی بر می گردی پیش خودم
چه تاريك و چه دل گيرم در اين شب هاي بعد از تو
به زخمي خو گرفتم،زخم ناپيداي بعد از تو
منم با يك سبد آواز همراهي،تو تنهايي
و من حالا به فكرم،فكر يك تنهاي بعد از تو
و شعرم شاخه تنگ نفس هاي من من شد
غزل،اين يار ديرينه كه شد آواي بعد از تو
و چون رودي كه گم كرده خم دريايي خود را
نمي دانم چه...
ای غم تو همزبان بهترین دقایق حیات من
لحظه های هستی من از تو پر شده ست
آه
در تمام روز
در تمام شب
در تمام هفته
در تمام ماه
در فضای خانه کوچه راه
در هوا زمین درخت سبزه آب
در خطوط درهم کتاب
در دیار نیلگون خواب
بعضی ها را هرچقدر هـم که بخواهی ؛
“تمام” نمی شوند ….
همش به آغوششان بدهکار میمانی !
حضورشان ”گـرم” است ؛ سکوتشان خالی میکند دل ِآدم را …
آرامش ِ صدایشان را کم می آوری !
هر دم هر لحظه “کــم” می آوریشان …
آخ که چقدر کم دارمـــت …
عشق همانند مغناطیسی است که ما را به مبدا خود جذب می کند . باربارا دی آنجلیس
اگر همه آرزوها برآورده می شد ، هیچ آرزوئی برآورده نمی شد. یونسکو
از دیگران نخواهیم رخدادهای اندوهناک گذشته خویش را برایمان بازگویند . حکیم ارد بزرگ
تقصیر من بود
که سراغ سایه را از خورشید می گرفتم
و سراغ تــ ــو را
از وسعت دور دریاها
سراغ قدم هایت را از راه هایی می گرفتم
که هرگز تــ ــو را
حتی به خواب عبور هم ندیده بودند
تقصیر من بود
که نامت را با عطر ستاره
بر بالش شب می نوشتم
تا آسمان خواب هایم
بوی تــ ــو را داشته باشند
تقصیر من بود
که...