وقتی من آمدم و دستم را به سویت دراز کردم،
گفتی : از قفس چه می دانی؟ گفتم: آزادی
از تنهایی؟؟ گفتم: همزبانی
از محبت؟؟ گفتم: عشق
از دوستی؟؟ صداقت
از بهار؟؟ طراوت
از سفر؟؟ انتظار
از جدایی؟؟؟؟؟؟؟باز هم گفتی جدایی؟؟
سکوت من تو را شکست و به گریه انداخت.
به چشمانم نگاه کردی و گفتی بگو.
من آغوش...