نتایح جستجو

انجا که در لمس دستانت به ابدیت پی میبرم... تنفس هستی بخش چشمانت بی اعتبار میکند عطر یاس را... آنجا که امن ترین بود حلقه ی دستانت... در راهی که انتهایش تو بودی با نگاهت منتظر... و نیز در ابتدایش هجوم اشکهایت را بدرقه... چگونه توانم باشد بی تو بودن .... و تاب بیاورم سردی فقدان خیالت را... و...

خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت ، مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟! براي ديدن اين عكس با اندازه واقعي اينجا كليك كنيد . اندازه واقعي اين عكس 900x563 مي باشد

خدایـــــا دل ماهت یه شب میگیره همه میفهمن من خیلی وقته دلم گرفته اما هیشکی نمیفهمه.... این انصافه...؟

خـــُدایـــــا .... به تو میسپُرَمِش..... امّا یه خواهشــــی ازت دارَم... ! یه روزی... یه جایی... بغل یه غریبه... "مســــــــــت مست" بدجـــــــوری یاد مَن بندازیـــــــش

خدايا؛ شنيده ام صداي هر كس كه تو را مي خواند و دستهايش را به سويت دراز مي كند ، مي شنوي . شنيده ام دلهاي شكسته را پيوند مي زني و گل اميد را در دلها مي كاري چون نمي خواهي بندگانت نااميد باشند . پس دل شكسته ام را به تو مي سپارم و دستان محتاجم را به سوي تو دراز مي كنم . صدايم را بشنو...

خـُـدآیــآ مـُـعجــِـزه چـِـہ شِـکلیــہ؟!!! نـِشــونـَم میــدے ؟!!! هـَمیــن یــہ بــآر؟؟

خـــُدایـــــــــا!!! مـــی تــَوانَـــمـــ اَنـــدَکـــی با تــو خَلوَتـــ کُنَمـــ؟؟؟ قـــول مـــی دَهَمـــ بیشتـــَر از چــَند لَــحــظهـــ وَقـــتــَتـــ را نَگـــیرَمــــ! . . . . گــوشَتـــ را جـــلو بیاوَر... بیا بیا نــَزدیکـــ تر... "من خستـــهـــ اَمـــ" مـــی...

مثل رودخانه روان پائولو کوئیلو کتاب داستانهای کوتاهی است که مضمون همه روانشناسی و عرفانه. در واقع نویسنده می کوشدتا یک خود زیبا از شخصیت آدم به خودش بشناساند. بخش هائی از کتاب: همه چیز بستگی به این دارد که چگونه به اشیا نگاه کنی.این مداد دارای 5 خاصیت است. اولین خاصیت: می توانی با آن می توانی...

لحظه های سکوتم؛ پرهیاهو ترین دقایق زندگی ام هستند؛ مملو از آنچه می خواهم بگویم و نمی گویم ... [IMG]

خسته ام از همه چیز... از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد خسته ام از اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم خدایا... شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام می پذیری؟

یـ ـهـ جـآیـ ـی هَسـ ـت کِـهـ بآیـ َـد دَسـ ـتشـو بکشـ ـی.... نگَهــش دآری... صـورَتشـ ـو مــیون دَستاتــ مُحـکَـ ـم بگیــری... تو چشاش زُلْ بـزَنـ ـی و بگـ ـی... بـبیـن مَنْ دوسـتْ دآرَمـ .... نرو...

دوسـت نــدارم فقــط بــاشــــم دلــم میخواهــد حس شــــوم ؛ دلــم میخواهـــد بودنـــم طعـــم داشتـــه باشــــــد ... !

سلام خانم مهندس منم با واو شروع کردم ​وزان خاک آب حیوان آفریدند غمت خون دل صاحبدلان ریخت وزان خون لعل و مرجان آفریدند سراپایم فدایت باد و جان هم که سر تا پایت را جان آفریدند ندانم با تو یک دم چون توان بود؟ که صد دیوت نگهبان آفریدند دمادم چند نوشم درد دردت؟ مرا خود مست و حیران آفریدند...

به سرنوشت بگویید... اسباب بازی هایت بی جان نیستند... آدمند....می شكنند... آرام تر...

گآهی . . . بــِدونِ بــُغض وَ گــِریــِه . . . بآیــَد قــَبول کــُنی . . . کِ فــَرآموش شــُدی ..!!!!

گآهی . . . بــِدونِ بــُغض وَ گــِریــِه . . . بآیــَد قــَبول کــُنی . . . کِ فــَرآموش شــُدی ..!!!! [IMG]