چند سال پيش يك روز جلوي تلويزيون دراز كشيده بودم، فوتبال نگاه مي كردم و تخمه مي خوردم. ناگهان پدر و مادر و آبجي بزرگ و خان داداش سرم هوار شدند و فرياد زدندكه ناقص! بدبخت! بي عرضه! بي مسئوليت! پاشو برو زن بگير)).
رفتم خواستگاري، دختر پرسيد: مدرك تحصيلي ات چيست؟ گفتم: ديپلم تمام! گفت: بي سواد...