نتایح جستجو

  1. mani24

    شهید محمدرضا تورجی زاده ...

    بسم الله الرحمن الرحیم شهید تورجی زاده و عشق بازی با مولایش امام رضا(علیه السلام) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ محمد رضا تورجی زاده بسیار به زیارت امام رضا علاقه داشت. هر بار که فرصتی پیش می آمد به زیارت غریب الغربا می شتافت. در زیارت هم اخلاق...
  2. mani24

    شهید محمدرضا تورجی زاده ...

    شهید محمدرضا تورجی زاده زندگی نامه شهید محمد رضا تورجی زاده شهید محمد رضا تورجی زاده در سال چهل و سه در شهر شهیدان اصفهان به دنیا آمد . در همان دوران کودکی عشق و ارادت به خاندان نبوت و امامت داشته و با شور وصف ناپذیر در مجالس عزا داری شرکت می نمود . در کودکی بسیار با وقار نظیف و تمیز بوده به...
  3. mani24

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    مهدي باكري -دفترخانه بودم. داشتم تلويزيون تماشا مي‌كردم. مصاحبه‌اي بود با شهردار شهرمان. كمي كه حرف زد، خسته شدم. سرش را انداخته بود پايين و آرام آرام حرف مي‌زد. با خودم گفتم: اين ديگه چه جور شهرداريه؟ حرف زدن هم بلد نيست. بلند شدم و تلويزيون را خاموش كردم. چند وقت بعد همين آقاي شهردار...
  4. mani24

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    عباس بابايي *** گفت: مواظب سلامتي خودت باش، اگر هم برگشتي ديدي من نيستم... طاقت نياوردم؛ گفتم: عباس چه‌طوري مي‌توانم دوريت را تحمل كنم؟ تو چه‌طور مي‌تواني؟ هنوز اشك‌هاي درشتش پاي صورتش بودند، گفت: تو عشق دوم مني. من مي‌خوامت بعد از خدا. نمي‌خوام آن‌قدر بخوامت كه برايم مثل بت شوي. مليحه،...
  5. mani24

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    غلام رضا بابايي -سال 1357 با هم ازدواج كرديم و خداوند به پاس اين ازدواج 3 فرزند به ما هديه داد. روز خواستگاري به من گفت: « در اين راه كه مي‌روم، يا شهادت است يا اسارت يا مجروح شدن، اگر مي‌خواهي و دوست داري، با من ازدواج كن. »‌ و من بدون هيچ شرطي قبول كردم. -پنج ماه بود كه از او خبر نداشتم و...
  6. mani24

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    حميد ايرانمنش *** سال 1358 بود كه به همراه مادرخوانده‌اش ننه طاهره به خانه‌مان آمد. شوخ‌‌طبعي و متانتش از همان آغاز بر دلم نشست. باوقار بود اما محجوب و سر به زير نبود و من بي‌آن‌كه هراسي از ازدواج با مردي كه پاسدار اسلام است و شايد هيچ‌گاه در خانه نباشد داشته باشم گفتم: « بله » و با...
  7. mani24

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    محمد آرمان ***تازه ازدواج كرده بوديم، كه محمد ساعت 2 نيمه شب مجروح به خانه بازگشت. دلم ريخت. جوان بودم و هزاران آرزو براي زندگي‌ام داشتم. اما محمد مدام يا در جبهه بود يا اگر به شهر بازمي‌گشت تركشي سربي هديه مي‌آورد. نمي‌توانست درست بنشيند، به حالت نشسته نمازش را خواند. اما هنوز...
  8. mani24

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    الهه صبر (خاطرات همسران شهید) حسن آبشناسان ـ عقدمان را خانه دايي گرفتيم. بعد حسن برگشت اهواز، قرار بود دوره‌اش كه تمام شد بيايد تهران كه عروسي كنيم اما خيلي طول كشيد و صبر من تمام شد. گفتم مي‌روم اهواز، پدرم قبول نمي‌كرد. مي‌گفت: بدون رسم و رسوم؟ و من مي‌گفتم: جشن كه گرفتيم، چند بار...
  9. mani24

    وصیت نامه های شهدا

    وصيت نامه شهيد ناصر جام شهرياري ...و تو اي خداي بزرگ كمكم كن كه جزء هدايت يافتگان باشم و نصرتم ده كه با دشمنان دين تو ستيز كنم. ...اي مسلمانان از همه قشر بدانيد كه وظيفه شرعي است كه از ولي امر مسلمين اطاعت كنيد. ...خدايا ياريمان كن تا از اماممان پيروي كنيم، و در خط امام كه همان خط اسلام است،...
  10. mani24

    وصیت نامه های شهدا

    وصيت نامه رهبر فرزانه انقلاب، بارها در بياناتشان به اين نكته اشاره داشته اند كه «وصيت نامه شهدا را بخوانيد...» اين توصيه در كلام گهربار حضرت امام خميني(ره) نيز ديده مي شود. در اين مجال فرصتي دست داده تا با هم مروري داشته باشيم بر گزيده اي از صد وصيت نامه... وصيت نامه شهيد محمود احمدي دست...
  11. mani24

    روزشمار دفاع مقدس

    12 بهمن ماه شهادت حجت الاسلام عبدالله میثمی نماینده امام در قرارگاه خاتم الانبیاء-1365ش
  12. mani24

    | تاپیک جامع معرفی شهدا | شهید سیّد مرتضی آوینی

    چند سال پيش اولين بار با چهره‌اي نوراني در دفتر مجله سوره آشنا شدم كه از همان آغاز آشنايي، ياد آن روايتي كه مي‌گفت:«ارواحي كه در آسمان به هم تقرب مي‌جويند، در زمين يكديگر را مي‌يابند. او كسي بود كه كتاب حكمت معنوي و ساحت هنر، را بي‌آنكه نامي از او ببرم تقديمش كرده بودم، زيرا روح او صورت آن جهاني...
  13. mani24

    | تاپیک جامع معرفی شهدا | شهید سیّد مرتضی آوینی

    [سید شهیدان اهل قلم سید] مرتضي [آوینی]اُنسي ديرينه با شهدا داشت، آن شب در معراج شهداي اهواز، قرآن خواند و تا صبح گريست. براي رفتن عجله داشت،‌ روز بعد به ميدان مين در منطقه ی فكه رفتيم. پيكر شهيدي بر رويزمين بود. گوشي بي‌سيم به گوشت‌هاي آب‌شده‌اش چسبيده بود. آن روز مداممي‌گفت:«بچه‌ها! مي‌خواهيم...
  14. mani24

    | تفحص | خاطرات و روایات تفحص

    توسل به امام رضا (ع) چندروزي بود كه موفق نشده بوديم پيكر شهيدي را كشف كنيم و برادران، اين مسألهرا يك سلب توفيق از خود مي‌دانستند. به همين خاطر، يك شب مراسم دعا وزيارت عاشورا برگزار كرديم و در آخر، همگي به امام رضا (ع) متوسل شديم تابلكه بتوانيم پيكر شهدا را كشف كنيم. فرداي آن روز، بچه‌ها با اميد...
  15. mani24

    خاطرات پزشکان

    خونريزي مغزي خونريزي مغزيه، هيچ فرصتي ندارم! اطاق عمل، خيلي سريع؟ اولين نفري كه با برانكارد در كنارم ايستاده بود با تعجب سؤال كرد: نكنه مي‌خواي عمل مغزي انجام بدي؟ دستگاه مكش خون درست كار نمي‌كنه و دستگاه بيهوشي نيز تقريباً خالي شده و براي حداكثر يك ساعت اكسيژن داريم. وقتي چشم‌هاي مضطرب من و...
  16. mani24

    خاطرات پزشکان

    خوشحالي بعد از عمل مجروح روي تخت اتاق عمل بيهوش خوابيده بود و من آماده عمل بودم. دلگرم، اميدوار و استوار. اين دست‌ها اين‌جا بايد ارزش خود را نشان مي‌دادند و الا حضور يا عدم حضورم در جبهه چه ارزشي داشت! بعد از شستن و ضد عفوني دست‌ها، به اتاق عمل رفتم و لباس پوشيدم. پرستار اتاق عمل هم آماده شد...
  17. mani24

    خاطرات پزشکان

    جوان 18ساله يك مجروح را روي برانكارد برزنتي حمل مي‌كردند و نمي‌دانستند در شلوغي فضاي بيمارستان، او را كجا بگذارند. من متوجه آن‌ها شدم. اشاره‌اي كردم و آن‌ها برانكارد را در كنار من بر زمين گذاشتند. با پارچه‌ي خاك گرفته‌اي شكمش را پوشانده بودند. به آرامي پارچه را كنار زدم. مجروح علي‌رغم اين‌كه...
  18. mani24

    خاطرات پزشکان

    جراحي مغز فقط يك مجروح روي برانكارد قرار داشت كه تمام سر و صورتش را خون پوشانده بود و جاي تركش در سرش ديده مي‌شد. يك چشمش ميوزيس شده بود و چشم ديگر ديلافيوتن. او احمد بود! به سرعت به طرف شيلنگ آب رفتم و در حالي كه اشك مي‌ريختم به آرامي او را شستشو دادم. پس از معاينات اوليه، با همكارانم به...
  19. mani24

    خاطرات پزشکان

    پارگي طحال در بيمارستان جندي‌شاپور، انترن باهوش و فعالي بود كه صادقانه كار مي‌كرد. ولي نگران اين بود كه با اين جنگي كه شروع شده و وقتي كه دوره پزشكيش را تمام كند آيا مي‌تواند براي دوره تخصص نزد برادرش به كانادا برود! به دليل احساس صميميتي كه با من داشت گاهي از مسائل شخصي‌اش با من صحبت مي‌‌كرد...
  20. mani24

    خاطرات پزشکان

    بيمار موجي در ميان پزشكان، انترن جواني كه فعالانه مشغول تلاش بود و از يك تخت به تخت ديگر مي‌رفت. در لحظه‌اي ديدم كه دلسوزانه مشغول معاينه رزمنده‌اي بود كه ساعتي پيش به بيمارستان منتقل شده بود. رزمنده مرتباً مي‌گفت: موجي شده‌ام و با هيجان خاصي حرف مي‌زد و او با قت و وسواس خاصي معاينه‌اش مي‌كرد...
بالا