نتایح جستجو

  1. mani24

    خاطرات ناب دفاع مقدس

    آزادي خرمشهر يكي از همرزمامون كه بچه خرمشهر بود تعريف مي‌كرد: وقتي عراقيها وارد خرمشهر شدن خيلي جنايت كردن، از كشت و كشتار پير و جوان و زن و بچه‌ها تا به ***** به دختران و مادران با عفّت، از هيچ عمل وحشيانه‌اي كم نذاشتن. مي‌گفت: من كه اينها رو با چشم خودم مي‌ديدم خيلي مي‌ترسيدم چون خواهرم توي...
  2. mani24

    خاطرات ناب دفاع مقدس

    آدم عجيب راه افتاديم طرف خاك ريزهايشان، براي پاك‌سازي. اسرائيلي‌ها اين خاكريزها را برايشان طراحي كرده بودند. ايستاده بوديم كنار كانال. بچه‌ها مي‌خواستند توي ميدان مين معبر بزنند. يك گلوله‌ي توپ خورد جلوي گردان، حسين مجروح شد. فرستاديمش عقب. از كانال رد شده بوديم، ديدم با همان وضع پا به پاي...
  3. mani24

    خاطرات ناب دفاع مقدس

    آدم خوارها عمليات والفجر 3 بچه‌ها چند اسير گرفته بودند. گويا هم‌زمان عراق تبليغات كرده بود كه نيروهاي ايراني خصوصاً پاسدارها آدم‌خوار هستند و اگر اسير شديد خودتان را بكشيد. به همين خاطر هنگام اسارت خواسته بودند تا آن‌ها را به بسيجي‌ها تحويل دهند. من هم بي‌خبر از اين قضيه ديدم دوتا از اين...
  4. mani24

    خاطرات ناب دفاع مقدس

    آخرين نفس معمولاً در خط كانال‌هايي براي تردد نيروها حفر مي‌شد. آن روز بعد از يك درگيري طاقت‌فرسا در هنگام عبور از داخل كانال متوجه شدم، يكي از برادران رزمنده سرش را بين دو زانو گذاشته بود. به نظرم خواب آمد. دستي به روي شانه‌اش زدم و چند مرتبه گفتم: برادر بلند شو، اين جا جاي خواب نيست» جوابي...
  5. mani24

    خاطرات ناب دفاع مقدس

    آخرين لبخند صبح با قايق رفت جلو. مدام خودش را نفرين مي‌كرد، كه چرا با گردان اسماعيل نرفته. به كنار اسكله كه رسيد، جا خورد. بدنش لرزيد. بچه‌ها روي ميله‌هاي تيز خورشيدي دراز كشيده بودند. صورت‌هايشان هنوز سبز نشده بود كه اين ميله‌ي تيز از كمرشان بيرون آمد. خونابه زير شكم‌هايشان، اطراف ميله‌هاي...
  6. mani24

    خاطرات ناب دفاع مقدس

    آب كاربراتور راه را گم كرده بودم. وسط بيابان، پنج، شش روز، غذا و آب نداشتم. گرسنگي را مي‌شد تحمل كرد اما تشنگي را نه. در ميان راه به چند ماشين خراب رسيدم، هرچه گشتم داخل ماشين آب نبود. شلنگ كاربراتور يكي از آن‌ها را با سرنيزه سوراخ كردم. آبش گرم بود، بدمزه و بدرنگ اما چاره‌اي نبود. هرچي آب داشت...
  7. mani24

    خاطرات ناب دفاع مقدس

    آب اروند سياهي شب همه‌جا را گرفته بود. بچه‌ها آرام و بي‌صدا پشت سر هم به ترتيب وارد آب مي‌شدند. هركس گوشه‌اي از طناب را در دست داشت. گاه‌گاهي نور منورها سطح آب را روشن مي‌كرد و هر از گاهي صداي خمپاره‌هاي سرگردان به گوش مي‌رسيد. 30 متر به ساحل اروند يكي از نيروها تكان خورد. خواست فرياد بزند كه...
  8. mani24

    گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

    مي‌خواهم امانت را پس بدهم کد خبر: ۲۸۱۲۷۶ تاریخ انتشار: ۰۶ آبان ۱۳۹۱ - ۱۶:۱۷ روزی مسئول خوابگاه دانشجویی به درب اتاقمان آمد و گفت : چون ظرفیت خوابگاه کم است به هر اتاقی یک نفر اضافه خواهد شد و بعد پشت سرش جوانی با چهره ای محجوب که از خجالت لپ های او سرخ شده بود سلام کرد و وارد اتاق...
  9. mani24

    خاطرات زیبا از سرداران شهید و رزمندگان

    داغ ترین روز های زندگی خاطرات فاطمه آباد، همسر سردار شهید علی بینا تابستان 1363بود. داغ‏ترین روزهای زندگی‏ام در این شهر گرم شروع شد. به خود گفتم: اگر به علی نرسم، تا آخر عمر ازدواج نخواهم کرد. پدرم، سرسخت‏ترین فرد خانواده‏ بود. علی را تحویل نمی‏گرفت. او می‏آمد و عزتش می‏کرد. صبوری پیشه...
  10. mani24

    خاطرات زیبا از سرداران شهید و رزمندگان

    با گذشت یکسال ، اجباراً به تهران احضار و یگان را به نیروهای منظم ارتش تحویل دادند . به دنبال بسته شدن فرودگاه در سال 1359 و آغاز جنگ ، ایشان در سال 1360 به همراه همسرشان به زیارت خانه ی خدا مشرف شدند و در آنجا طی سخنرانی ، به حجاج ایرانی بیت الله الحرام ، خبر غرور آفرین شکست حصر آبادان را...
  11. mani24

    خاطرات زیبا از سرداران شهید و رزمندگان

    شهید اقارب پرست از زبان همسر شهید نام و نام خانوادگی : حسن اقارب پرست تاریخ تولد : اردیبهشت ماه سال1325 محل تولد : اصفهان شهید حسن اقارب پرست در سال 1343 وارد دانشکده ی افسری ، و بعد به استخدام ارتش در آمد . پس از فارغ التحصیلی و اخذ درجه ی ستوان دومی ، برای شرکت در دوره ی مقدماتی زرهی به...
  12. mani24

    خاطرات زیبا از سرداران شهید و رزمندگان

    ابراهيم همت *** ما اصلاً مراسم نداشتيم. من بودم و ابراهيم و خانواده‌هامان. يك حلقه خريديم به هزار تومان. ابراهيم هم يك انگشتر عقيق گرفت به قيمت صد و پنجاه تومان. *** صبح روزي كه مهدي مي‌خواست متولد شود، ابرهيم زنگ زد خانه‌ي خواهرش. از لحنش معلوم بود خيلي بي‌قرار است. مادرش اصرار كرد...
  13. mani24

    گفتگوهای تنهایی

    چه کنم ؟ تا تو باورم کنی ... " از یاد بُردنت " حتی برای ثانیه ای کار من نیست !!!
  14. mani24

    گفتگوهای تنهایی

    شب بود ، شمع بود ، منبودم و غم شب رفت ، شمع سوخت ، من موندم و غم
  15. mani24

    با یه صلوات حاضری بزنید به هر نيتي(شفاي مريضان،سلامتي پدرومادرو...)

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
  16. mani24

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    تبسم ریز لعلش*گر نشان پرسد غبارم را ببوسد تا قیامت بوی*گل خاک مزارم را ز افسوسی*که*دارد عبرت خون شهید من حنایی می*کند سودن*کف دست نگارم را
  17. mani24

    جمله های زیبا

    پـسـری کـه بـا عــشقــش مثه یه پــرنـسـس رفـتـار میکنه ؛ ثـابت میـکنه که تــو دسـتـــای یـــه مـلکــه بــــزرگ شـــده...!
  18. mani24

    خلوتی با خدا

    اگه هیچوقت بعد هر لبخندی خدارو شکر نمیکنی . . . . حق نداری بعد هر اشکی اونو سر زنش کنی ...
  19. mani24

    گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

    پروردگارا! پروردگارا به من آرامشی ده تا بپذیرم آنچه را نمی توانم تغییر دهم، دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم و بینشی ده تا تفاوت این دو را بفهمم پروردگارا مرا فهمی ده تا انتظار نداشته باشم دنیا و مردمان آن مطابق میل من رفتار کنند پروردگارا!بگذار هر کجا تنفر هست بذر عشق بکارم...
  20. mani24

    گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

    خدا جونم عاشقتم چون كه چه بخوايم.. چه نخوايم.. "دوسمون داری..
بالا