روز*های عجیبی* را میگذرانم
روز*هایی* که دلم می*خواهد ساعت*ها پشت پنجره بنشینم ، خیابان را نگاه کنم ، بدون اینکه انتظار کوچکترین اتفاقی* را داشته باشم
دلم سکوت می*خواهد ، سکوت محض ، مثل وقتی* که به اعماق آب میروی، مثل غرق شدن ، همه چیز تاریک و تاریک تر میشود ، ساکت و ساکت تر
دلم حتی نوشتن هم...