نتایح جستجو

أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ برای رهایی صبر و بردباری مردم اذربایجان

سلام میکنم به باد به بادبادک وبوسه به سکوت وسوال وبه گلدانی که خواب گل همیشه بهار میبیند سلام میکنم به چراغ به چراهای کودکی به چال های مهربان گونه ی تو سلام میکنم به کوچه به کلمه به چلچله های بی چهچهه به همین سربه هوایی ساده سلام میکنم به بی صبری به بغض به باران به ترس بازنیامدن نگاه تو...

زیبای من حق با تو بود من نمیتونستم مثل همه باشم آخه باید بدجنس باشی..!! تا عاشقت باشن......!! باید خیانت كنی.........!! .......... تا دیوونه ات باشن...!! باید دروغ بگی...............!!........تا همیشه تو فكرت باشن...!! باید هی رنگ عوض كنی......!!..............تا دوسِت داشته باشن...!! اگه...

خدای مهربون هیچ سکوتی بغض دردامو نداره، هیچ صدایی با شب من، آشنا نیست شاید این حرفم جسارت باشه اما، هیچ کسی جز شما و پدر ومادرم تکیه گاه من نیست خواهش میکنم تنهام نذار

خدای نازنین چرا هیچ دلی جایی برای من نداره، گفتنش سخته ولی من ، خیلی تنهام غرق غرقم، توی قاموس جدایی، خیلی تنهام، توی اقیانوس دردام

می مانم ... می روی ... لعنت به این افعال ! که ماندن را برای من صرف کرد و رفتن را برای تو !!!

لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست… تا بدانی نبودنت آزارم می دهد… لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان… که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است و پر شیار… لمس کن لحظه هایم را… تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم٬...

مواظب خودت باش میبوسمت هزارتا دوستت دارم هوارتا:heart:

با یه دنیا دلواپسی مینویسم روی گلبرگهای اطلسی ای سوی نازنین تو عزیزترین کسی تو این دنیای مجازی مثل یه همنفسی

با یه دنیا دلواپسی مینویسم روی گلبرگهای اطلسی فاطمه نازنین تو عزیزترین کسی تو این دنیای مجازی مثل یه همنفسی

اگه قلم وکاغذ رو از من بگیرندمیمیرم اخه نمیدونم احساساتم بدون نوشتن چطوری بیان کنم:redface:

رمان مینویسم

من و خواهر وبرادرم با هم نماییندگی بیمه داریم البته من غیر از این کار رمان هم مینویسم خوشبحالت کلی وقت مطالعه داری

خوبم مرسی امروز پیش ناشرم بود کلی بهم امیدواری داد

سلام فاطمه جونم خوبی؟

[IMG]

[IMG]

می نویسم از چشمان زیبایت ازنگاه پر از عشقت با صداقت می نویسم و با یکدلی می نویسم که با تو تا اخرین لحظه خواهم ماند با چشمان خیس می نویسم که خیلی مهرت در دلم نشسته و با بغض می نویسم می نویسم از ان حرفهای شیرینت و ان لحظه ی رویایی که من و تو در ان اشنا شدیم و شیفته ی قلب های سرخ هم...

من هم به خاطر مردمان شریف آذربایجان مخصوصا به خاطر رهایی کودکان معصومشان از این بحران قطعا میخوانم