نتایح جستجو

نمي دونم از كجا شروع كنم؟ از خوبيت از اميدت از حرفهاي پر از ماهت يا از چشات كه من’ كشته حتي از عصبانيتت چون اونم برام غنيمته كاش بدوني كه چه قدر دوستت دارم كاش بدوني ارزشت بيشتر از اين حرفهاست تو برام مثل باروني كه برام هميشه سبكي مياره مثل بارون از آسمون به دل عاشق من مي باره مثل...

تصویری از عملیات رمضاندل‌نوشته شجاعي طباطبايي سيد مسعود شجاعي طباطبايي از هنرمندان برجسته و شناخته شده‌ي جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي با انتشار تصوير تكان‌دهنده‌اي از ميدان مين در عمليات رمضان، دل‌نوشته‌اي متناسب با شرايط امروز نيز منتشر كرد. و این‌بار باز هم شلمچه، شلمچه گویی خانه‌ی وصل...

بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی ♥ دلت بگیره ولی دلگیری نکنی♥ شاکی بشی ولی شکایت نکنی♥ گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا شن♥ خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری♥ خیلی حرفارو بشنوی ولی نشنیده بگیری♥ خیلی هادلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی. . . ♥

برايم نقاشي كن نم نم باران را تا شوره زار خشك دل تنگي ام دشتی سرسبز گردد و آشيان شقايق ها . نقاشي كن سايه بان امنيت را تا در زير آن ببافم فرشی از جنس آرامش و بنشينم بنشينم در انتظار تو

آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی ، جایی که برایت سرچشمه آرامش است آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت بگذار لبهایت را بر روی لبانم ، حرفی نمیزنم تا سکوت...

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

اين بار من يكبارگي در عاشقي پيچيده ام اين بار من يكبارگي از عافيت ببريده ام دل را ز خود بركنده ام با چيز ديگر زنده ام عقل و دل و انديشه را از بيخ و بن سوزيده ام اي مردمان اي مردمان از من نيايد مردمي ديوانه هم ننديشد آن كندر دل انديشيده ام ديوانه كوكب ريخته از شور من بگريخته من با اجل...

تربت پارس چو جان ، جسم تو در سینه فشرد لیک در خاک وطن آتش عشقت نفسرد " باد ، خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد " " آب هر طیب که در طبله عطاری هست "

ز نیکبختی سعدیست پای بند غمت زهی کبوتر مقبل که صید شاهینی مرا شکیب نمی‌باشد ای مسلمانان ز روی خوب لکم دینکم ولی دینی

رویای سبز من! تا ذهن با خیال تو پیوست...میروی؟ ناگاه!بی دلیل! از دست او که در طلبت هست...میروی؟ ناچار میدوم شاید که کودکانه تورا آورم به دست! مانند یک حباب در لحظه ی گرفتنت...از دست میروی...

خیلی وقت است هُرم هیچ نگاهی آتشم نمی زند حتی نگاهی که رنگی از تو دارد می بینی !؟ شاید ، فراموشت کرده ام شاید ... __________________

گاهی نیاز داری به یه آغوش بی منت ، كه تو رو فقط و فقط واسه خودت بخواد...كه وقتی تو اوج تنهایی هستی ، با چشماش بهت بگه : هستم تا ته تهش ! هستی !؟ گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی... گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ... گاهی پشیمانی...

می ماند اینجا گوشه ی دلم یادت را می گویم نه تصویری از تو نه تپش قلبی نه اشکی تنها بیداری یک حس است و بعد ... تمام نمی شود می ماند همین جا گوشه ی دلم ...

گـریـه شاید زبان ضعف باشــد؛ شاید خیلـــی کودکانه شاید بی غرور اما هروقت گونه هایم خیس می شود می فهمم نه ضعیفـم، نـه یک کودکـم؛ بلکــــه پُـــر از احساســــــم...

خدایا! گاهی که دلم از این و آن و زمین و زمان می گیره، نگاهم را به سوی تو و آسمون می گیرم، و آنقدر با تو درد دل می کنم، تا کم کم چشم ایم با ابرهای بهار مسابقه می گذارند. و پس از اون که قلبم سبک می شه. تو می آیی و تمام فضایی دلم را پر می کنی. آن وقت دیگر آرام می شم. و احساس می کنم هیچ چیز...

خـــدا آن حس زیباییست که در تاریکی صحرا زمانی که هراس وترس میدزدد سکوتت را یکی همچون نسیم دشت میگوید: کنارت هستم ای تنها و دل آرام میگیرد...