دوست دارم دستهايم را بگيري
چشمهاي خامشم را
در شب ِ مهتاب ِ بــاراني بــشويي
دوست دارم باغ باشي سبز گردي
دوست دارم ساقه هايم را بگـيري
اين گل افتاده بر خاک
اين تپش ها در دل تاک
اين حضور سرخ ِ بي باک
دوست دارم با تو باشم
با تو تا شبهاي بي مرز
تا تن صبح ِ سپيده
دوست دارم دستهاي بسته ي من
باز با...