خدایا.........
گفتم :خدای من دقایقی بود که هوس میکردم سر سنگینم را که پراز
دغدغه های دیروز بود و هراس فردا بر شانه هی صبورت بگذارم و آرام
برایت بگویم و بگریم آن لحظه شانه هایت کجابود؟
گفت:عزیزتر از هرچه هست تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در
تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی و من آنی...