نتایح جستجو

  1. eksir

    رباعی و دو بیتی

    سعدي سعدي هشیار سری بود ز سودای تو مست خوش آنکه ز روی تودلش رفت ز دست بی‌تو همه هیچ نیست در ملک وجود ور هیچ نباشد چو تو هستی همه هست
  2. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست یا که من بسیار مستم یا که سازت ساز نیست
  3. eksir

    شعر نو

    شب سردي است، و من افسرده. راه دوري است، و پايي خسته. تيرگي هست و چراغي مرده. مي كنم، تنها، از جاده عبور: دور ماندند زمن آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت، غمي افزود مرا بر غم ها. فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني. نيست رنگي كه بگويد با من اندكي صبر، سحر...
  4. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    لاله دميدم روي زيبا توام آمد بياد شعله ديدم سركشي هاي توام آمد بياد سوسن و گل آسماني مجلسي آراستند روي و موي مجلس آراي توام آمد بياد بود لرزان شعله شمعي در آغوش نسيم لرزش زلف سمنساي توام آمد بياد در چمن پروانه اي آمد ولي ننشسته رفت با حريفان قهر بيجاي تو ام آمد بياد از بر صيد افكني...
  5. eksir

    غزل و قصیده

    من رانده زمیخانه ام ازمن بگریزید درد ی کش دیوانه ام ازمن بگریزید دردست قضا جان بلب و دیده به مینا سرگشته چو پیمانه ام از من بگریزید زنجیری جادوی هوسهای محالم افسونی افسانه ام ازمن بگریزید آن سیل جنونم که بسر می دود از کوه بنیان کن کاشانه ام ازمن بگریزید آن شمع...
  6. eksir

    بخوانيد بد نيست

    بانكدار : كسي است هنگامي كه هوا افتابي است چترش را به تو قرض ميدهد و درست تا باران شروع مي شود ان را ميخواهد سياستمدار: كسي است كه ميتواند به شما بگويد به جهنم برويد منتها به نحوي كه شما براي اين سفر لحظه شماري كنيد مشاور: كسي است كه ساعت شما را از دستان باز مي كند و بعد به شما ميگويد ساعت...
  7. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همین جاست بخند دست خطی که تورا عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند آدمک خر نشوی گریه کنی ! کل دنیا سراب است بخند!!! فکر کن درد تو ارزشمند است فکر کن گریه چه زیباست بخند! صبح فردا به شبت نیست که نیست تازه انگار که فرداست بخند! راستی آنچه که یادت دادیم، پر...
  8. eksir

    ♡... مـــادر... ♡

    مادران پرورندگان نوابغ روزگار هستند
  9. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    آن لحظه که دست های جوانم در روشنایی روز گل باران ِ سلامُ تبریکات ِ دوستان ِ نیمه رفیقم می گذشت دلم سایه ای بود ایستاده در سرما که شال کهنه اش را گره می زد
  10. eksir

    پیغام گیر تلفن برخی از شاعران ایرانی

    اينم خانم مريم حيدر زاده رفته ام نان بگيرم فقط به خاطر تو زنگ زدي من نبودم فقط به خاطر تو شماره ات را بگو ياد بگيرم فقط به خاطر تو تا بهت زنگ بزنم فقط به خاطر تو
  11. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    ياد دارم در غروبي سردسرد مي گذشت از كوچه ما دوره گرد داد ميزد : كهنه قالي ميخرم دسته دوم جنس عالي ميخرم كاسه و ظرف سفالي ميخرم گرنداري كوزه خالي ميخرم اشك درچشمان باباحلقه بست عاقبت آهي كشيد، بغضش شكست اوّل ماهست و نان در سفره نيست اي خدا شكرت ولي اين زندگيست؟! بوي نان تازه هوشش برده بود اتفاقا...
  12. eksir

    ممنونم مهربون خيلي زيباست

    ممنونم مهربون خيلي زيباست
  13. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما
  14. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    آهسته قدم زن ز دويدن نبري هوش زدلبر جانانه نظر كن گذر دوست همين جاست
  15. eksir

    پیغام گیر تلفن برخی از شاعران ایرانی

    عزيزايول به خودت نه بابا ما اينكاره نيستيم كه فكر كسي را بخونيم ديدم قشنگه گفتم بقيه هم استفاده كنند حالا هم فكر كن ارسالي شما ست چه علي خواجه چه حسن وزير امور خارجه
  16. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    ای آنکه از دیار من آخر گریختی چون شد که از تو باز نیامد نشانه ای از بعد رفتنت نشناسم جز این دو حال رنج زمانه ای و گذشت زمانه ای در کوره راه زندگیم جای پای تست پایی که بی گمان نتوانم بدو رسید پایی که نقش هر قدمش نقش آرزوست کی می توانم اینکه به هر آرزو رسید
  17. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    خویشتن داری و خموشی را هوشمندان حصار جان دانند گر زیان بینی از بیان بینی ور زبون گردی از زبان دانند راز دل پیش دوستان مگشای گر نخواهی که دشمنان دانند
  18. eksir

    شعر نو

    تو نیستی که ببینی دل رمیده من بجز تو یاد همه چیز را رها کرده است غروب های غریب در این رواق نیاز پرنده ساکت و غمگین ستاره بیمار است دو چشم خسته من در این امید عبث دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است تو نیستی که ببینی
  19. eksir

    غزل و قصیده

    بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد غبار خط بپوشانید خورشید رخش یا رب بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد چو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصود ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که می‌بینم کمین از گوشه‌ای کرده‌ست...
  20. eksir

    رباعی و دو بیتی

    سعدي سعدي عشاق به درگهت اسیرند بیا بدخویی تو بر تو نگیرند بیا هرجور و جفا که کرده‌ای معذوری زان پیش که عذرت نپذیرند بیا
بالا