نتایح جستجو

  1. eksir

    شعر نو

    در انتهای هر سفر در آينه دار و ندار خويش را مرور می کنم اين خاک تيره اين زمين پاپوش پای خسته ام اين سقف کوتاه آسمان سرپوش چشم بسته ام اما خدای دل در آخرين سفر در آينه به جز دو بيکرانه ی کران به جز زمين و آسمان چيزی نمانده است گم گشته ام، کجا نديده ای مرا ؟ ...
  2. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    ]یک استکان، سلامتی چشمهایتان آقا سلام! شعر سرودم برایتان آقا سلام! آمده ام آسمان به دست یعنی که شاهنامه ی ما آخرش خوش است اینجا جنون وسوسه ها آب می شود گُردآفرید عاشق سهراب می شود خورشید روی قلب زمین دست می کشد مهتاب را دوباره به بن بست می کشد دیوانه وار عاشقی از سر گرفته ام تا ناکجای...
  3. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    نگفتمت مرو آن جا، که آشنات منم در این سراب فنا چشمه حیات منم وگر به خشم روی صد هزار سال ز من به عاقبت به من آیی که منتهات منم نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی که نقش بند سراپرده رضات منم نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی مرو به خشک که دریای باصفات منم نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو بيا...
  4. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    برج ویرانم غبار خویش افشان کرده ام تا به پرواز آیم از خود ،جسم را جان کرده ام
  5. eksir

    داستان هاي كوتاه

    يك داستان عجيب لطفا آن را تا انتها بخوانيد اتومبيل مردي كه به تنهايي سفر مي كرد در نزديكي صومعه اي خراب شد. مرد به سمت صومعه حركت كرد و به رئيس صومعه گفت : «ماشين من خراب شده. آيا مي توانم شب را اينجا بمانم؟ » رئيس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت كرد. شب به او شام دادند و حتي ماشين او را...
  6. eksir

    داستان هاي كوتاه

    یک خانم معلم ریاضی به یک پسر هفت ساله ریاضی یاد می‌داد. یک روز ازش پرسید: اگر من بهت یک سیب و یک سیب و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟ پسر بعد از چند ثانیه با اطمینان گفت: 4 تا! معلم نگران شده انتظار یک جواب صحیح آسان رو داشت (3). او نا امید شده بود. او فکر کرد "شاید بچه خوب گوش...
  7. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد امشب دلی کشیدم شبیه نیمه سیبی که به خاطر لرزش دستانم در زیر آواری از رنگ‌ها ناپدید ماند ...
  8. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    سایه سنگ بر آینه خورشید چرا؟ خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟ نیست چون چشم مرا تاب دمی خیره شدن طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا؟ طنز تلخی است به خود تهمت هستی بستن آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا؟ طالع تیره ام از روز ازل روشن بود فال کولی به کفم خط خطا دید چرا؟ من که دریا دریا غرق کف دستم...
  9. eksir

    شعر نو

    آرام باش عزیز من، آرام باش حکایت دریاست زندگی گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانی گاهی هم فرو می‌رویم، چشم‌های مان را می‌بندیم، همه جا تاریکی است، آرام باش عزیز من آرام باش دوباره سر از آب بیرون می آوریم و تلالو آفتاب را می بینیم زیر بوته ای از برف که این دفعه درست از جایی که تو دوست...
  10. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    تو نیستی و صدای تو، هوای خوب این خونه‌اس صدای پای عطر گل، صدای عشق دیوونه‌اس تو از من دور و من دلتنگ، تو آبادی و من ویرون همیشه قصه این بوده، یکی خندون یکی گریون
  11. eksir

    غزل و قصیده

    من اگر دست زنانم نه من از دست زنانم نه از اینم نه از آنم من از آن شهر کلانم نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم خرد پوره آدم چه خبر دارد از این دم که من از جمله عالم به دو صد...
  12. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    باز آئینه خورشید از آن اوج بلند راست برسنگ غروب آمد و آهسته شكست شب رسید از ره و آن آینه خرد شده شد پراكنده و در دامن افلاك نشست تشنه‌ام امشب, اگر باز خیال لب تو خواب نفرستد و از راه سرابم نبرد كاش از عمر شبی تا بسحر چون مهتاب شبنم زلف ترا نوشم و خوابم نبرد روح من در گرو زمزمه‌ای شیرینست من...
  13. eksir

    شعر نو

    گلی را اگر می‌چینید گیاهی می‌میرد زیرا یک بار فقط یک بار خواب تبر را می‌بینند حالا آمده‌اید به خاطر چیدن گل سرخ ساقه نازک گل سرخ به خاطر کندن گل سرخ اَره آورده‌اید؟ چرا اَره؟ فقط به گل سرخ بگویید تو:هی !تو خودش می‌افتد و می‌میرد کشتن یک نوزاد که زهر نمی‌خواهد با کلاشینکف که پروانه شکار نمی‌کنند...
  14. eksir

    رباعی و دو بیتی

    رها کردی غم بی رنگی ام را دل ساحل نشين سنگی ام را دوبيتی هم اگر باشی از امشب نمی بخشم به تو دلتنگی ام را
  15. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    ای عشق به درد تو سری می‌باید صید تو زمن قوی‌تری می‌باید من مرغ به یک شعله کبابم، مگذار این آتش را سمندری می‌باید
  16. eksir

    سلام دوست محترم و گرامي اميد وارم دوست خوبي باشم قربان ،بنده نوازي فرموديد

    سلام دوست محترم و گرامي اميد وارم دوست خوبي باشم قربان ،بنده نوازي فرموديد
  17. eksir

    سلام دوست عزيز و گرامي ارساليهاي زيباي شما جاي تشكرات را پر ميكند........سبز باشيد

    سلام دوست عزيز و گرامي ارساليهاي زيباي شما جاي تشكرات را پر ميكند........سبز باشيد
  18. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    براي شکستن دل يه لحظه وقت کافيه... اما براي اينکه از دلش در بياري شايد هيچ وقت فرصت پيدا نکني... - مي شه بعضي ها رو مثل اشک از چشمات بندازي.... اما نمي توني جلوي اشکي رو بگيري که با رفتن بعضي ها از چشمات جاري مي شه...... - هميشه غمگين ترين و رنج اور ترين لحظات زندگي ادم توسط همون کسي ساخته مي شه...
  19. eksir

    داستان هاي كوتاه

    اوليور وندل هولمز روزي در جلسه اي شرکت کرد که در آن جمع از همه کوتاهتر بود.دوستي با کنايه گفت:"دکتر هولمز به نظرم شما در ميان ما افراد بلند قد احساس کوچک بودن مي کنيد." هولمز پاسخ داد : "همينطور است .من احساس مي کنم که يک دايم هستم در برابر پني ها!" دايم: سکه اي کوچکتر از پني که ده برابر آن ارزش...
  20. eksir

    داستان هاي كوتاه

    روزي در آخر ساعت درس، يک دانشجوي نروژي دوره دکتراي ، سوالي از دكتر حسابي نمود: استاد،شما که از جهان سوم مي آييد،جهان سوم کجاست ؟؟ فقط چند دقيقه به آخر کلاس مانده بود.(استاد)من در جواب مطلبي را في البداهه گفتم که روز به روز بيشتر به آن اعتقاد پيدا مي کنم.به آن دانشجو گفتم: جهان سوم جايي است که...
بالا