نتایح جستجو

  1. eksir

    ترانه ها و تصنیف ها...

    شهر خالی جاده خالی کوچه خالی خانه خالی جام خالی سفره خالی ساغر و پیمانه خالی کوچ کردن دسته دسته آشنایان عندليبان باغ خالی باغچه خالی شاخه خالی لانه خالی وای از دنیا که یار از یار می ترسد غنچه های تشنه از گلزار می ترسد عاشق از آوازه دیدار می ترسد پنجه ی خنیا گران از تار می ترسد شه سوار از جاده...
  2. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه کنون که مست خرابم صلاح بی‌ادبیست
  3. eksir

    داستان هاي كوتاه

    آقا الاغه به خانم الاغه گفت :" بيا همديگر را دوست داشته باشيم" خانم الاغه نرم و لطيف عرعر كرد و يك جفت جفتك جانانه به پهلوي آقا الاغه زد. آقا الاغه خوشحال شد . دُمش را تكان داد و يك لگد محكم و چكشي به پشت خانم الاغه زد. آن وقت هر دو شاد و خندان راه افتادند و فهميدند چه عشق خركي به هم دارند و...
  4. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    تو را به راستي، تو را به رستخيز مرا خراب کن! که رستگاري و درستکاري دلم به دستکاري همين غم شبانه بسته است که فتح آشکار من به اين شکست هاي بي بهانه بسته است ...
  5. eksir

    شعر نو

    دفتر نقاشی ات را می بندم می میرم مدادهایت را بردار و مرا دوباره به دنیا بیاور ...
  6. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت من آزادی نمی خواهم که با یوسف به زندانم
  7. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    جهانِ فانی و باقی فدای شاهد و ساقی كه سلطانیّ عالم را طفيل عشق می بينم
  8. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    در آن بزمي که ساقي باده در پيمانه مي ريزد درو ديوار و بام و ساغر و پيمانه ميرقصد
  9. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    ز يزدان و از ما بر آنکس درود که تارش خرد باشد و داد و پود
  10. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    از کفم رها شد قرار دل نیست دست من اختیار دل هیز و هرزه گرد ضد اهل دل گشته زین در آن در مدار دل بس که هر کجا رفت و برنگشت دیده شد سفید ز انتظار دل عارف اینقدر لاف تا به کی شیر عاجز است از شکار دل افتخار مرد در درستی است وز شکستگی است اعتبار دل
  11. eksir

    غزل و قصیده

    صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم ور نسازد می‌بباید ساختن با خوی دوست گر قبولم می‌کند مملوک خود می‌پرورد ور براند پنجه نتوان کرد با بازوی دوست هر که را خاطر به روی دوست رغبت می‌کند بس پریشانی بباید بردنش چون موی...
  12. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    خنده‌های تو کودکی‌ام را به من می‌بخشد و آغوش تو آرامشی بهشتی و دست‌های تو اعتمادی که به انسان دارم ... چقدر از نداشتنت می‌ترسم ...
  13. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    دردت چو می‌دهد دل بیمار را شفا من بر امید درد تو بیمار مانده‌ام
  14. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    همین نه دیر رسیدم به تو که صدها بار ز ره رسیده ام اما همیشه با تاخیر
  15. eksir

    شعر نو

    ای درخت آشنا شاخه های خویش را ناگهان کجا جا گذاشتی ؟ یا به قول خواهرم فروغ : دستهای خویش را در کدام باغچه عاشقانه کاشتی ؟ این قرار داد تا ابد میان ما برقرار باد : چشمهای من به جای دستهای تو ! من به دست تو آب می دهم تو به چشم من آبرو بده ! من به چشمهای بی قرار تو قول می دهم : ریشه های ما به...
  16. eksir

    غزل و قصیده

    هر كه‌ دلارام‌ ديد از دلش‌ آرام‌ رفت‌ چشم‌ ندارد خلاص‌ هر كه‌ در اين‌ دام‌ رفت ياد تو مي‌رفت‌ و ما عاشق‌ و بي‌دل‌ بديم‌ پرده‌ برانداختي‌ كار به‌ اتمام‌ رفت ماه‌ نتابد به‌ روز چيست‌ كه‌ در خانه‌ تافت‌ سرو نرويد به‌ بام‌ كيست‌ كه‌ بر بام‌ رفت مشعله‌اي‌ بر فروخت‌ پرتو خورشيد عشق‌ خرمن‌ خاصان‌...
  17. eksir

    شعر نو

    ما که اين همه براي عشق آه و ناله ي دروغ مي کنيم راستي چرا در رثاي بي شمار عاشقان -که بي دريغ- خون خويش را نثار عشق مي کنند از نثار يک دريغ هم دريغ مي کنيم؟
  18. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
  19. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است فدای قد تو هر سروبن که بر لب جوست
  20. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    سبكبارم سبكبارم سبكبار همين يك دانه جان دارم به منقار به كوي دوست ميگردم كه آن را ببخشايم به مور كوچه يار....
بالا