نتایح جستجو

راستي يك سئوال اين ادرسي كه فرموديد انجا من مطلب ارائه كرده بودم

من هم..... اميد وارم خسته نشده باشيد

کدام آهن دلش آموخت این آیین عیاری کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد

ناودانها شر شر باران بی صبری است آسمان بی حوصله ، حجم هوا ابری است کفشهایی منتظر در چارچوب در کوله باری مختصر لبریز بی صبری است پشت شیشه می تپد پیشانی یک مرد در تب دردی که مثل زندگی جبری است و سرانگشتی به روی شیشه های مات بار دیگر می نویسد : " خانه ام ابری است

التماس دعا ..... ساعت 15/1 در خدمتم

تشكر به خاطرشعرزيبايت من خواب دیده ام که تو آغاز میشوی بنیانگذار سلسـله ناز میشوی بر شاخه شکسته این سرو بی رمق با مرغکان پر شکسته هم آواز میشوی ...

دوست گرامي تشكرات من تمام شده بابت تمام تايپيكها از همين جا تشكر ميكنم

نفس‌های عزیز من، صدای پای شب بوهاس صدای باد و بوی نخل، هوای شرجی دریاس سکوت اینجا صدای تو، هوا اینجا هوای تو پر از تکرار این حرفم: دلم تنگه برای تو همیشه غصه این بوده یا مرگ قصه، یا آدم ته دریاچه‌های عشق می جوشند چشمه‌های غم همیشه عشق یعنی ابر غروب و غربت بارون تو در من جوشش شعری، صدای این لب...

یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد

برگشتم چند تا سئوال دارم از شما

تا نيم ساعت ديگر يا شايدم زودتر در سايت شما را ملاقات ميكنم

عليك سلام من خوبم شما چطوريد ؟امتحانات را با موفقيت گذرانديد؟ حالا چرا فقط با من مشاعره ؟

تلخ و شیرین جهان چیزی به جز یک خواب نیست مرگ پایان می دهد یک روز این کابوس را

عیشم مدام است از لعل دلخواه کارم به کام است الحمدلله ای بخت سرکش تنگش به بر کش گه جام زر کش گه لعل دلخواه ما را به رندی افسانه کردند پیران جاهل شیخان گمراه از دست زاهد کردیم توبه و از فعل عابد استغفرالله جانا چه گویم شرح فراقت چشمی و صد نم جانی و صد آه کافر مبیناد این غم که دیده‌ست از قامتت...

میان گریه‏هایم راهى براى عبور توست مى‏دانم عادت كرده‏اى رهگذر لحظه‏هاى بارانى‏ام باشى این بار هم بگذر و چشم‏هایت را به پنجره‏اى بده كه شب و روز مرا نگاه مى‏كند ...

چشم تو و خورشید جهان تاب کجا یـاد رُخ دلـدار و دل خـواب کجـا

گویند سنگ، لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک بخون جگـر شـود

تو دوری از برم، دل در برم نیست هوای دیگری اندر سرم نیست

دلا خوبان دل خونین پسندند دلا خون شو که خوبان این پسندند متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست گروهی آن گروهی این پسندند

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم به دریا بنگرم دریا ته وینم به هر جابنگرم کوه ودر ودشت نشان از قامت رعناته وینم