نتایح جستجو

  1. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    عجب ای عشق چه جفتی چه غریبی چه شگفتی چو دهانم بگرفتی به درون رفت بیانم
  2. eksir

    غزل و قصیده

    گر تیغ بارد در کوی آن ماه گردن نهادیم الحکم لله آیین تقوا ما نیز دانیم لیکن چه چاره با بخت گمراه ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم یا جام باده یا قصه کوتاه من رند و عاشق در موسم گل آن گاه توبه استغفرالله مهر تو عکسی بر ما نیفکند آیینه رویا آه از دلت آه الصبر مر و العمر فان یا لیت شعری حتام القاه...
  3. eksir

    رباعی و دو بیتی

    رویت دریای حسن و لعلت مرجان زلفت عنبر صدف دهن در دندان ابرو کشتی و چین پیشانی موج گرداب بلا غبغـب و چشمت طوفان
  4. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    در عشق توام نه صبر پیداست نه دل بی روی توام عقل برجاست نه دل
  5. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  6. eksir

    داستان هاي كوتاه

    من دانشجوى سال دوم بودم. يک روز سر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخر افتاد، خنده‌ام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است. سؤال اين بود: «نام کوچک زنى که محوطه دانشکده را نظافت می‌کند چيست؟» من آن زن نظافتچى را بارها ديده بودم. زنى بلند قد، با موهاى جو گندمى و حدوداً شصت ساله بود...
  7. eksir

    داستان هاي كوتاه

    چهار تا دوست كه ۳۰ سال بود همديگه رو نديده بودند توي يه مهموني همديگه رو مي بينن و شروع مي كنن در مورد زندگي هاشون براي همديگه تعريف كنن.... بعد از مدتي يكي از اونا بلند ميشه ميره دستشويي. سه تاي ديگه صحبت رو مي كشونن به تعريف از فرزندانشون : اولي: پسر من باعث افتخار و خوشحالي منه. اون توي يه...
  8. eksir

    داستان هاي كوتاه

    يه روز يه مردی به يه خانم پيشنهاد مي کنه که با ماشين برسوندش به مقصدش? خانم سوار ميشه و راه ميفتن? چند دقيقه بعد خانم پاهاش رو روي هم ميندازه و مرد زير چشمي يه نگاهي به پاي زن ميندازه? خانم ميگه: آقا ، روايت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بيار? ! مرد قرمز ميشه و به جاده خيره ميشه... چند دقيقه بعد بازم...
  9. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    دوست گرامي ممنون به خاطر شعر زيبايت اما چرا خاتون؟ پر می كشیم و بال، بر پرده‌ی خیال اعجاز ذوق‌ها، در پر كشیدن است
  10. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد دفتر قلب مرا وا كن و نامی بنویس سند عشق به امضا شدنش می ارزد
  11. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    برخیز و می بریز که پاییز می‌رسد بشتاب ای نگار که غم نیز می‌رسد یک روز در بهار وطن سرخوش و کنون دور از دیار و یارم و پاییز می‌رسد ساقی بهوش باش که بیهوشی‌ام دواست افسوس باده خاطره انگیز می‌رسد تا بزم هست جمله حریفند و همنفس هنگام رزم کار به پرهیز می‌رسد تا یاد می‌کنم ز اسیران در قفس اشکی به...
  12. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    تا بزم هست جمله حریفند و همنفس هنگام رزم کار به پرهیز می‌رسد
  13. eksir

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    دست نمی دهد به ما ، دست به ما نمی رسد سد ّ میان آدمان تا به سما نمی رسد
  14. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    کیست که از دو چشم من در تو نگاه می کند اینه ی دل مرا همدم آه می کند شاهد سرمدی تویی وین دل سالخورد من عشق هزار ساله را بر تو گواه می کند
  15. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست گم گشته دیار محبت کجا رود نام حبیب هست و نشان حبیب نیست عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست در کار عشق او که...
  16. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    به دیار عشق تو مانده ام ز کسی ندیده عنایتی به غریبیم نظری فکن چو تو پادشاه ولایتی گُنهی بود مگر ای صنم که ز سر عشق تو دم زنم فهجر تنی و قتلتنی و اخذتنی بجنایتی
  17. eksir

    ضمن سلام و عرض ادب ..... تشكرات من تمام گرديده از اينجا بابت تمامي اشعارزيبايي كه ارسال مينمائيد...

    ضمن سلام و عرض ادب ..... تشكرات من تمام گرديده از اينجا بابت تمامي اشعارزيبايي كه ارسال مينمائيد تشكر ميكنم
  18. eksir

    رباعی و دو بیتی

    دانی که به دیدار تو چونم تشنه؟ هر لحظه که میرود فزونم تشنه من تشنه ی آن دو چشم مخمور تو ام عالم همه زین سبب به خونم تشنه
  19. eksir

    شعر نو

    هر شب تاب می خورم بین زمین و آسمان و گنگ در حیرتم که اهل کدامیک هستم زمینی یا آسمانی ! .. دل نوشته عاشق پاییز
  20. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    چشم گریان تو نازم ، حال دیگرگون ببین گریه ی لیلی کنار بستر مجنون ببین بر نتابد این دل نازک غم هجران دوست یارب این صبر کم و آن محنت افزون ببین مانده ام با آب چشم و آتش دل ، ساقیا چاره ی کار مرا در آب آتشگون ببین رشکت آمد ناز و نوش گل در آغوش بهار ای گشوده دست یغمای خزان ، اکنون ببین...
بالا