نتایح جستجو

  1. eksir

    غزل و قصیده

    حال دل با تو گفتنم هوس است ... خبر دل شنفتنم هوس است طمع خام بین که قصه فاش ... از رقیبان نهفتنم هوس است شب قدری چنین عزیز و شریف ... با تو تا روز خفتنم هوس است وه که دردانه‌ای چنین نازک ... در شب تار سفتنم هوس است ای صبا امشبم مدد فرمای ... که سحرگه شکفتنم هوس است از برای شرف به نوک...
  2. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    ای هفت سالگی ای لحظه ی شگفت عزیمت بعد از تو هر چه رفت در انبوهی از جنون و جهالت رفت بعد از تو پنجره که رابطه ای بود سخت زنده و روشن میان ما و پرنده میان ما و نسیم شکست شکست شکست بعد از تو آن عروسک خاکی که هیچ چیز نمیگفت هیچ چیز به جز آب آب آب در آب غرق شد بعد از تو ما صدای زنجره ها را...
  3. eksir

    شعر نو

    تمام روز در آینه گریه می کردم بهار پنجره ام را به وهم سبز درختان سپرده بود تنم به پیله تنهاییم نمی گنجید و بوی تاج کاغذیم فضای آن قلمرو بی آفتاب را آلوده کرده بود نمی توانستم دیگر نمی توانستم صدای کوچه صدای پرنده ها صدای گم شدن توپ های ماهوتی و هایهوی گریزان کودکان و رقص بادکنک ها که...
  4. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    آسمان همچو صفحه دل من روشن از جلوه های مهتابست امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خوابست خیره بر سایه های وحشی بید می خزم در سکوت بستر خویش باز دنبال نغمه ای دلخواه می نهم سر بروی دفتر خویش تن صدها ترانه میرقصد در بلور ظریف آوایم لذتی ناشناس و رویا رنگ می دود همچو خون به...
  5. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت من آزادی نمی خواهم که با یوسف به زندانم
  6. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    می رسد روزی که شرط عاشقی دلداگی ست آن زمان هر دل فقط یکبار عاشق می شود...
  7. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    از ترحم تا مروت، و از مدارا تا وفا هر چه را كردم طلب، ديدم ز عالم رفته است
  8. eksir

    غزل و قصیده

    من رسیدم به لب جوی وفا دیدم آن جا صنمی روح فزا سپه او همه خورشیدپرست همچو خورشید همه بی‌سر و پا بشنو از آیت قرآن مجید گر تو باور نکنی قول مرا قد وجدت امراه تملکهم اوتیت من کل شیء و لها چونک خورشید نمودی رخ خود سجده دادیش چو سایه همه را من چو هدهد بپریدم به هوا تا رسیدم به در شهر سبا
  9. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    در پی آن نگاه های بلند حسرتی ماند و آه های بلند
  10. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    زمان نمی گذرد عمر ره نمیسپرد صدای ساعت شماطه بانگ تکرار است نه شب هست و نه جمعه نه پار و پیرار است جوان و پیر کدام است زود و دیر کدام است اگر هنوز جوان مانده ای به آن معناست که عشق را به زوایای جان صلا زده ای ملال پیری اگر میکشد تو را پیداست که زیر سیلی تکرار دست و پا زده ای زمان نمی...
  11. eksir

    رباعی و دو بیتی

    بنگر ز جهان چه طرف بربستم هیچ وز حاصل عمر چيست در دستم هيچ شمع طربم ولي چو بنشستم هيچ من جام جمم ولي چو بشكستم هيچ
  12. eksir

    شعر نو

    درون اینه ها درپی چه می گردی ؟ بیا ز سنگ بپرسیم که از حکایت فرجام ما چه می داند بیا ز سنگ بپرسیم زانکه غیر از سنگ کسی حکایت فرجام را نمی داند همیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است نگاه کن نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ چه سنگبارانی ! گیرم گریختی همه عمر کجا پناه بری ؟
  13. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    آخر ای دوست نخواهی پرسید که دل از دوری رویت چه کشید سوخت در آتش و خاکستر شد وعده های تو به دادش نرسید داغ ماتم شد و بر سینه نشست اشک حسرت شد و بر خاک چکید آن همه عهد فراموشت شد چشم من روشن روی تو سپید جان به لب آمده در ظلمت غم کی به دادم رسی ای صبح امید
  14. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد عالم از ناله عشاق مبادا خالی که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
  15. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
  16. eksir

    عليك سلام ....خوبم تشكر.... خواهش ميكنم بفرمائيد....

    عليك سلام ....خوبم تشكر.... خواهش ميكنم بفرمائيد....
  17. eksir

    داستان هاي كوتاه

    توي اتاق رختكن كلوپ گلف ، وقتي همه آقايون جمع بودند يهو يه موبايل روي يه نيمكت شروع ميكنه به زنگ زدن. مردي كه نزديك موبايل نشسته بود دكمه اسپيكر موبايل رو فشار ميده و شروع مي كنه به صحبت. بقيه آقايون هم مشغول گوش كردن به اين مكالمه ميشن .... مرد: الو؟ صداي زن اونطرف خط: الو سلام عزيزم. تو هنوز...
  18. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    شـاد زی بـا سـیاه چـشـمان شاد که جهان نیست جز فسانه و باد ز آمـــده شـــادمـان بــبایـــد بود وز گــذشــتـه نــکــرد بایــــد یــاد مــن و آن جـعــد مــوی غالیـه بوی مـن و آن مــاه روی حــور نــــژاد نیک بخت آنکسی که بداد و بخورد...
  19. eksir

    غزل و قصیده

    ساقي به نور باده برافروز جام ما مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما ما در پياله عکس رخ يار ديده‌ايم اي بي‌خبر ز لذت شرب مدام ما هرگز نميرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جريده عالم دوام ما چندان بود کرشمه و ناز سهي قدان کايد به جلوه سرو صنوبرخرام ما ...
  20. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    ترسم که صرفه‌اي نبرد روز بازخواست نان حلال شيخ ز آب حرام ما
بالا