نتایح جستجو

بگذار که بر شاخه اين صبح دلاويز بنشينم و از عشق سرودي بسرايم آنگاه به صد شوق چو مرغان سبکبال پر گيرم ازين بام و به سوي تو بيايم خورشيد از آن دور از آن قله پر برف آغوش کند باز همه مهر همه...

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد همه انديشه ام انديشه فرداست وجودم از تمناي تو سرشار است زمان در بستر شب خواب و بيدار است هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز خيالم چون کبوترهاي وحشي مي کند پرواز رود آنجا که مي يافتند کولي هاي جادو گيسوش شب را همان جا ها که...

با همين ديدگان اشک آلود از همين روزن گشوده به دود به پرستو به گل به سبزه درود به شکوفه به صبحدم به نسيم به بهاري که ميرسد از راه چند روز دگر به ساز و سرود ما که دلهايمان زمستان است ما که...

هر که در بند زلف یار بود در جهانش کجا قرار بود؟ وانکه چیند گلی ز باغ رخش در دلش بس که خار خار بود وانکه یاد لبش کند روزی تا قیامت در آن خمار بود کارهایی که چشم یار کند نه زیاری روزگار بود فتنه‌هایی که زلفش انگیزد همه خود نقش آن نگار بود از فلک آنکه هر شبی شنوی...

اگر شکسته دلانت هزار جان دارند به خدمت تو کمر بسته بر میان دارند شدند حلقه به گوش تو را چو حلقه به گوش چه خوش دلند که مثل تو دلستان دارند کسان که وصل تو یک دم به نقد یافته‌اند از ین طلب طرب و عیش جاودان دارند چو بگذری به تعجب تو ماهروی به راه چو ماه ماهرخان دست بر دهان...

Shakira — Objection Shakira — Objection It's not her fault that she's so irresistible But all the damage she's caused isn't fixable Every twenty seconds you repeat her name But when it comes to me you don't care If I'm alive or dead So objection I don't wanna be the exception To get a bit of...

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده‌ی عصمت برون آرد زلیخا را

نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس شب خوش ممنون از همراهیت

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک مرا امید وصال تو زنده می‌دارد و گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاک نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک اگر...

تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک

غصه نداره که فردا روز قشنگی براته شاد باش

من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک مغبچه‌ای ز هر طرف می‌زندم به چنگ و دف

تو خفته‌ای و نشد عشق را کرانه پدید تبارک الله از این ره که نیست پایانش

اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش حریف خانه و گرمابه و گلستان باش

تا بر دلش از غصه غباری ننشیند ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش

تنور لاله چنان برفروخت باد بهار که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد

[IMG] کلی مبارک باشه تولدت استاد

مغبچه‌ای می‌گذشت راه زن دین و دل در پی آن آشنا از همه بیگانه شد

دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم نقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم ابروی یار در نظر و خرقه سوخته جامی به یاد گوشه محراب می‌زدم هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست بازش ز طره تو به مضراب می‌زدم روی نگار در نظرم جلوه می‌نمود وز دور بوسه بر رخ مهتاب می‌زدم چشمم به روی ساقی و گوشم...