باز کن پنجره ها را ايدوست
هيچ يادت هست
که زمين را عطشی وحشی سوخت؟
برگها پژمردند ؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هيچ يادت هست؟
توی تاريکی شبهای بلند ،
سيلی سرما با تاک چه کرد؟
با سر و سينه گلهای سپيد
نيمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هيچ يادت هست؟
آن نه عشق است که بتوان برغمخوارش برد
یا توان طبلزنان بر سر بازارش برد
عشق میخواهم از آنسان که رهایی باشد
هم از آن عشق که منصور، سر دارش برد
عاشقی باش که گویند به دریا زد و رفت
نه که گویند خسی بود که جوبارش برد
دلت ایثار کن آنسان که حقی با حقدار
نه که کالاش کنی، گویی طرارش برد
شوکتی بود در...
مست مستم لیک مستی دیگرم
امشب از هر شب به تو عاشق ترم
راست گویم یک رگم هشیار نیست
مستم اما جام و می در کار نیست
مست عشقم مست شوقم مست دوست
مست معشوقی که عالم مست اوست
ای خدای پاک وبی انباز ویار
دست گیر و جرم ما را واگذار
یاد ده ما را سخن های دقیق
کان به رحم آرد تو را ای خوش رفیق
گر خطا گفتیم ، اصلاحش تو کن
مصلحی تو ، ای تو سلطان سخن
کیمیا داری که تبدیلش کنی
گر چه جوی خون بود ، نیلش کنی
این چنین مینا گری ها کار توست
این چنین اکسیر ها ز...
صدای مهربان لای لايت کو ؟
لبت کو ؟ بوسه ات کو ؟ گونه هايت کو؟
نوازش های با جان آشنايت کو؟
بيا ، نور نگاهت را چراغ شامگاهم کن !
بيا آن دست های گرم را پشت و پناهم کن !
بيا
در اين سياهی ها ،
نگاهم کن ! نگاهم کن !...
خلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
ای پادشاه حسن خدا را بسوختيم
آخر سال کن که گدا را چه حاجت است
ارباب حاجتيم و زبان سال نيست
در حضرت کريم تمنا چه حاجت است...