ديدگان تو در قاب اندوه
سرد و خاموش
خفته بودند
زودتر از تو ناگفته ها را
با زبان نگه گفته بودند
از من و هرچه در من نهان بود
مي رميدي
مي رهيدي
يادم آمد كه روزي در اين راه
ناشكيبا مرا در پي خويش
ميكشيدي
ميكشيدي
آخرين بار
آخرين بار
آخرين لحظه تلخ ديدار
سر به سر پوچ ديدم جهان را
باد ناليد و من گوش...